وبلاگ :
روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
يادداشت :
تصاوير
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مملي
در سال 88 اون کساني که هايو هوي دزدي راه انداختند خودشون دزد ار آب درآمدند،اونم چه دزدي؟ حالا چه کسي جوابگوست؟
+
سشيبشسي
اين آدرسها رو ببينيد
http://ei.icm.ir/search/TaavoniDetails.aspx?shahr=1010&sabt=3268
http://ei.icm.ir/search/TaavoniDetails.aspx?shahr=1010&sabt=2050
+
rtgfd
حالا کانون علي ابن ابيطالب که از بودجه نهادها از احمدي نژاد حمايت کرد بايد پاسخگو باشد که چرا دزدگيرشان خودش و اطرافيانش دزد از آب درآمدند
+
rtgfd
احمدي نژاد دزدگير 88 / چه اميدهايي داشتند! (عکس)
بدون شرح!
+
tttttttttt
زنگ بزن ???، بگو يکي با چاقو واستاده ميخواد به من تجاوز کنه، ميگه: جرمي اتفاق ني...فتاده هنوز، هر وقت کرد، بيا شکايت کن! ولي زنگ بزن بگو: اينجا يه دختر بلونده و خيلي شاسي بلنده و فک کنم مال هلنده و موهاشم از دو طرف بيرونه و مانتوشم خيلي کوتاهه، ? تا الگانس و ? تا سمند و ?? تا موتور و يه هليکوپتر پليس ميريزن کل منطقه رو محاصره مي کنن! مملکته داريم؟
+
روز گذشته پدر
بيچاره اند. نه که از روي بدبختيشان باشد، از روي خوشبختيشان است. برايشان بيچارگيِ شيريني است. هر چند احساس شادماني را هر روز در چهره شان نميبيني. آنها ديگر نميخندند. بالا و پايين نميپرند. زياد نميخورند و چندان دربند خواب و بيداري هم نيستند.
اينها را زماني ميبيني که تو در دههي سومت باشي و او از پنجاه گذشته باشد. دو سال کم و زياد. حالا ديگر بچهي کوچکي ندارند تا بغل کنند و بخندند و هوايش بياندازند و باز بگيرندش. حوصلهي اين کار را هم ندارند، توانش را هم ندارند. واعظ شيب در بناگوششان است و در بازنشستگياند. دو سال کم و زياد.
پدرها حتا
روز
ي هم خيلي قرص و محکم به نامشان نيست. کسي _ يعني ما فرزندان _ برايشان گل نميخرد و مثل مادرها گلي دريافت نميکنند. همه چيز در سکوت برگزار مي شود چرا که "سوسولبازي" است. آنها هيبتشان زياد است. گل نميخواهند، کار درستي نيست.
يا در محل کار دستشان قلم شده و يا در مسير خانه تصادف کردهاند و مردهاند. يا شايد در ميدان جنگ گلولهاي در قلبشان نشستهاست. و يا زندهاند و کار ميکنند (يا نميکنند.) با کسي زياد حرف نميزنند. با پسرانشان زياد کاري ندارند. پسرها هم با آنها کار ندارند. در حد سلام و عليک که احترامي حفظ شدهباشد. دنياهاشان فرق ميکند. دنياهاشان "فرق" ميکند. بعد از چاقسلامتي مختصر سريع به گوشهي تنهايي خود ميخزند و درش پنهان ميشوند. روزها خانه نيستند و شبها هم گاهي براي شام کسي منتظرشان نميماند. سفر نميروند. "ديدنيها را ديدهاند و شنيدنيها را شنيدهاند." بچهها همراه مادرشان يا برادر بزرگتر به ييلاق و تفرج ميروند. اما آنها اهل سفر نيستند، اگر مجبور باشند که در سفر باشند هم ساکت اند.
توي خودشان اند. گاهي هم قربان صدقه ي نوه ي کوچولويي ميروند که سينهخيز خودش را به بابابزرگ رسانده و دارد دماغش را ميپيچاند! نوه دارند اما پدربزرگ نيستند. در ميانسالي نوه دارند. با يکي دو نوهي کوچک کسي "پدربزرگ" نميشود. پدربزرگ عصا دارد و ارج و قربي نزد فاميل. اما آنها هنوز پدربزرگ هم نيستند. اگر رهايشان کني حوصلهي خواستگاري رفتن براي پسرهاي آخريشان را هم ندارند. مگر عروسهاي قبلي چه کار کردند؟ مگر پسرها برايشان چه کردند؟
دنياي غمناکي دارند.