• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : وصيت امام عسكري(ع)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مملي 
    شبي شيخ با خداوند سبحان مناجات کرد و گفت :" خداوندا ، فرداي قيامت به وقت آنکه نامه ي اعمال هر يکي به دست دهند و کردار هر يکي بر ايشان نمايند ، چون نوبت من آيد و فرصت يابم من دانم که چه جواب معقول گويم " پس در حال ، به سرش ندا آمد که" يا ابالحسن ، آنچه روز حشر خواهي گفتن در اين وقت بگو" گفت:" خداوندا چون مرا در رحم مادر بيافريدي در ظلمات عجزم بخوابانيدي وچون در وجود آوردي معده ي گرسنه را با من همراه کردي تا چون در وجود آمدم از گرسنگي مي گريستم و چون مرا در گهواره نهادند پنداشتم که فرج آمد ، پس دست و پايم ببستند و خسته کردند و چون عاقل و سخنگوي شدم . گفتم بعد اليوم آسوده مانم به معلمم دادند ، به چوب ادب دمار از روزگارم برآوردند و از وي ترسان بودم ، چون از او در گذشتم شهوت بر من مسلط کردي تا از تيزي شهوت به چيزي ديگر نمي پرداختم ، و چون از بيم زنا و عقوبت فساد زني در نکاح آوردم و فرزندانم در وجود در آوردي و شفقت ايشان در درونم گماشتي و در غم خورش و لباس ايشان عمرم ضايع کردي و چون از آن در گذشتم پيري و شعف بر من گماشته و درد اعضا بر من نهادي و چون از آن در گذشتم ديدم چون وفات من بر سد بياسايم ، به دست ملک الموت مرا گرفتار کردي که به تيغ بي دريغ به صد سختي جان من قبض کرد ؛ و چون از آن درگذشتم در لحد تاريکم نهادي و در آن تاريکي و عاجزي دو شخص مکرم (= نکيرين) فرستادي که " خداي تو کيست و ملت تو چيست ؟" و چون از آن جواب برستم از گورم برانگيختي و در اين وقت که حشر کردي ، در گرماي قيامت و جاي حسرت و ندامت نامه ام به دست دادي که اقرا کتابک . خداوندا ، کتاب من اين است که گفتم ، اين همه مانع من بود از طاعت و از براي چندين تعب و رنج شرط خدمت تو که خداوندي به جاي نياوردم . تو را از آمرزيدن و گناه عفو کردن مانع کيست ؟" ندا آمد که" اي ابوالحسن تو را بيامرزيدم به فضل و کرم خود