• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : زمينه سازي براي غيبت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مملي 

    از معاصران نامي شيخ ابوالحسن خرقاني، شيخ ابوسعيد ابوالخير عارف و شاعر مبتکر رباعيات عرفاني است. بطوريکه نوشته اند شيخ ابوسعيد بارها به خرقان سفر کرده و با شيخ ابوالحسن صحبت داشته است که ماجراي آنها در کتاب نورالعلوم و اسرار التوحيد و تذکرةالاولياء و ديگر کتابهاي مربوط به شرح احوال عارفان به تفضيل آمده است. عطار مينويسد که: شيخ ابوسعيد ابوالخير گفته است: من خشت بودم چون به خرقان رسيدم، گوهر بازگشتم.

    محمد منور در کتاب اسرارالتوحيد في مقامات الشيخ ابي سعيد درباره ملاقات شيخ ابوالحسن خرقاني و ابوسعيد ابواخير نوشته است:

    « چون شيخ ما ابوسعيد به خرقان رسيد و در خانقاه شد، در خانقاه شيخ بوالحسن مسجد خانه اي است. شيخ بوالحسن در آنجا بود، بر پاي خواست؛ و تا ميان مسجد خانه پيش شيخ باز آمد و آنجا دست به گردن يکديگر فرا کردند. شيخ ابوالحسن مي گفت: چنان داغ را، مرهم چنين نهند و چنين قدم را، قربان، جان بوالقاسم سازند. پس شيخ بوالحسن، شيخ بوسعيد را دست گرفت که بر جاي من بنشين. شيخ ما ننشست. شيخ بوالحسن را گفت: تو بر جاي خويش بنشين. او ننشست. هر دو در ميانه خانه بنشستند و هر دو مي گريستند. شيخ بوالحسن، شيخ بوسعيد را گفت: سخن بواژ، مرا نصيحتي کن؛ شيخ بوسعيد گفت: او را بايد گفت. پس مقريان با شيخ بوسعيد بودند، اشارت کرد که قرآن برخوانيد. قرآن برخواندند و صوفيان بسيار بگريستند و نعره ها زدند و هر دو شيخ بسيار بگريستند. شيخ بوالحسن، خرقه از سر زاويه خود به مقريان انداخت. شيخ بوسعيد سه شبانروز پيش شيخ بوالحسن بود. و درين سه شبانروز، هيچ سخن نگفت. شيخ بوالحسن وي را معارضه سخن مي کرد. شيخ بوسعيد گفت: ما را بدان آورده اند تا سخن شنويم. او را بايد گفت. پس شيخ بوالحسن گفت: تو حاجت مايي از خداي تعالي. ما از خداي تعالي به حاجت خواسته ايم که دوستي از دوستان خويش بفرست، تا ما اين سرهاي تو بدو هوژ گوئيم(بدو هويدا گوئيم). تو آن حاجت مايي. من پير بودم و ضعيف به تو نتوانستم آمدن، ترا قوت بود و عدت، ترا به ما آوردند. ترا به مکه نگذارند. تو عزيز تر از آني که ترا به مکه برند. کعبه را به تو آرند تا ترا طواف کند.