• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : گوشه اي از زيباي هاي آذران
  • نظرات : 3 خصوصي ، 119 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    +

    وطن?وطن...نظر فکن به من که من...به هر کجا?غريب وار?...که زير آسمان ديگري غنوده ام...هميشه با تو بوده ام...هميشه با تو بوده ام...اگر که حال پرسي ام...تو نيک مي شناسي ام...من از درون قصه ها و غصه ها بر آمدم:...حکايت هزار شاه با گدا...حديث عشق ناتمام آن شبان...به دختر سياه چشم کدخدا...ز پشت دود کشت هاي سوخته...درون کومه ي سياه...ز پيش شعله هاي ...کوره ها وکارگاه...تنم ز رنج?عطر وبو گرفته است...رخم به سيلي زمانه خو گرفته است...اگر چه در نگاه اعتناي کس نبوده ام

    يکي ز چهره هاي بي شمار توده ام...چه غمگنانه سال ها

    که بال ها...زدم به روي بحر بي کناره ات...که در خروش آمدي

    به جنب و جوش آمدي...به اوج رفت موج هاي تو...که ياد باد اوج هاي تو!...در آن ميان که جز خطر نبود...مرا به تخته پاره ها نظر نبود...نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان...به گودهاي هول

    بسي صدف گشوده ام...گهر ز کام مرگ در ربوده ام