• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : ميلاد موعود مبارك
  • نظرات : 3 خصوصي ، 39 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ببب 
    محمد باقر قاليباف در وبلاگش در مطلبي با عنوان "وقتي از دين هزينه مي کنيم" خاطره اي جالب از دوران جنگ نقل مي کند:
    يکي از دغدغه هايي بسيار مهم امروز«کارآمدي دين در اداره جامعه» است. مطلبي که شايد بارها در سخنراني ها و افتتاحيه هاي مختلف به نحوي به آن اشاره کرده ام. اعتقاد دارم اگر امروز بخواهيم از آرمانهاي امام و شهدا دفاع کنيم؛ بايد اين کارآمدي را به همگان اثبات کنيم. يکي از مشکلاتي که در راه اثبات کارآمدي دين در اداره جامعه با آن مواجه هستيم، هزينه کردن دين براي پوشاندن نقص ها و کم کاريهايمان است، که مصداق آن را در جاهاي مختلف مي توانيم ببينيم.
    در ايام جنگ يک روز به يکي از رزمندگان دستور دادم تا براي شناسايي قبل از عمليات، مسيري را شناسايي کند تا از آن معبر عمليات کنيم. فرداي آن روز وقتي به سنگر رفتم ديدم همه بچه هاي لشکر جمع هستند؛ رزمنده اي که قرار بود کار شناسايي را انجام دهد براي بچه هاي لشکر صحبت مي کرد.بدون اينکه کسي متوجه حضورم شود به حرفهاي او گوش دادم.

    داشت به بچه ها مي گفت : «من ديشب خواب آقا امام زمان(عج) را ديدم، ايشان به من گفتند که فردا نبايد از آن مسير عمليات کنيد و مسير ديگري را براي عمليات به من نشان دادند و . . . »
    کاسه صبرم لبريز شد. رفتم جلو و پس گردني محکمي بهش زدم. کلي دعوايش کردم که «اين حرفها چيه مي زني؟» بعد با همان عصبانيت گفتم: «برو به همان محوري که امام زمان در خواب به تو گفته و آن محور را شناسايي کن. ما که توي خواب تو نبوديم که ببينيم امام زمان چه محوري رو براي شناسايي و عمليات معرفي کرده!»
    چند ساعت بعد از اين حرفها و درگيري لفظي، اين رزمنده آمد پيشم وگفت: «حاج باقر معذرت ميخواهم؛ ببخشيد. اون حرفهايي که داشتم به بچه هاي لشکر در مورد خوابم مي گفتم همش دروغ بود. حلالم کنيد.»
    ازاو پرسيدم: «چرا اين حرفها رو زدي ؟»

    جواب داد : «حاج آقا راستش رو بخواهيد ترسيده بودم براي شناسايي برم. براي اينکه شما من رو از شناسايي آن محور معاف کنيد مجبور شدم اين حرفها رو بزنم؛ ببخشيد. آخه خيلي ترسيده بودم»
    بعد از شنيدن حرفهاش از او خواهش کردم به مشهد برگردد و ديگر به لشکر ما نيايد.

    هميشه ديده ام آدمهايي را که براي نقصها و کم کاريهايي که درکارهايشان دارند از دين هزينه مي کنند. براي اينکه خود را حفظ کنند دين را سپر خود قرار مي دهند. و چه ضربه هاي از اين راه به دين وارد شده و چه انحرافهايي که در دين آمده است.امروز نيز صحنه جنگ است. اگر روزي با سلاح از دينمان دفاع کرديم، امروز بايد با عملکردمان به دفاع از دين بپردازيم. کارنامه خود را ببينيم، آيا باعث تعالي دين و باورهاي ديني شده ايم؟ يا سبب دين گريزي و تخريب باورهاي ديني شده ايم؟