نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ تت 
اين قطره‌ها که بر کف ِ زندان چکيده‌اند
خون ِ هزار عاشق ِ فجر ِ سپيده‌اند

اين لاله‌ها که در دل ِ صحرا شکفته‌اند
گور ِ هزار بلبل ِ در خون طپيده‌اند

سيلاب ِ سرخ بين که درين شهر جاري است…
سلاخ‌هاي ِ مست گلو را بريده‌اند

زالووشان به جاي ِ بزرگان نشسته‌اند
از خون ِ گرم و سرخ ِ جوانان مکيده‌اند

خورشيد از اين ديار ِ دورو کوچ کرد و رفت…
شبهاي ِ قطبي از پي ِ هم صف کشيده‌اند

بيخ ِ درخت ِ تاک از اين خاک کنده شد
ساقي کجاست؟ بر سر ِ دارش دريده‌اند

باد ِ صبا؟ دريغ! چو طوفان ِ صرصر است!
معشوقه‌ها ز ِ دهشت ِ سردش رميده‌اند

گفتي که شور و عشق کجايند؟ گويمت!
در انزواي ِ حافظه عزلت گزيده‌اند
***
اينک زمان ِ شعر ِ سياه است و شاعران
بر دفتر ِ غزل خط ِ بطلان کشيده‌اند

خنجر بياوريد که اين عنکبوت‌ها
تار ِ هزار ساله به دورم تنيده‌اند