بيزارم از تمام رفيقان نارفيق
اينها چقدر فاصله دارند تا رفيق
من را به ابتضال نبودن کشيده اند
روح مرا به مسند پوچي کشيده اند
تا اين برادران رياکار زنده اند
اين گرگ سيرتان جفا کار زنده اند
يعقوب درد ميکشد و کور ميشود
يوسف هميشه وصله ناجور ميشود
اينجا نقاب شير به کفتار ميزنند
منصور را هرآينه بر دار ميزنند
اينجا کسي براي کسي کس نميشود
حتي عقاب در خور کرکس نمشود
جايي که سهم مرد به جز تازيانه نيست
حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نيست
ما ميرويم چون دلمان جاي ديگر است
ما ميرويم هرکه بماند مخير است
ما ميرويم گرچه زالطاف دوستان
بر جاي جاي پيکرمان زخم خنجر است
دلخوش نميکنيم به عثمان و مذهبش
در دين ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما ميرويم مقصدمان نامشخص است
هرجا رويم بي شک ازين شهر خوش تر است
ازسادگيست گر به کسي تکيه کرده ايم
اينجا که گرگ با سگ گله برادر است
ما ميرويم ماندن با درد فاجعه است
در عرف ما نشستن يک مرد فاجعه است