• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : مجلس ترحيم
  • نظرات : 14 خصوصي ، 96 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ;; 
    شهيد مطهري، در (کتاب) داستان راستان آورده است که گويا در زمان معتصم عباسي، برخي سرداران نظامي در بغداد مي‏گشتند و هرکاري که مي‏خواستند انجام مي‏دادند و حکومت عباسي هم کاري نداشت. تا جايي که کم‏کم دست به عرض و ناموس مردم دراز کردند. نيمه شبي مسلماني مي‏بيند که يکي از اين سرداران دست زني را گرفته و به زور با خود مي‏برد. مرد جلو مي‏رود و اعتراض مي‏کند، ولي فايده نمي‏کند. زن التماس مي‏کند، افاقه نمي‏کند و بالاخره آن سردار، زن بيچاره را به خانه‏اي مي‏کشاند. مرد مسلمان که مي‏بيند کاري از دستش بر نمي‏آيد بر بام خانه‏اي مي‏رود و با صداي بلند اذان مي‏گويد. با صداي الله‏اکبر او در نيمه شب، مردم به کوچه و خيابان مي‏ريزند که چه شده است و او با فرياد ماوقع را مي‏گويد. مردم نيز يورش مي‏برند و زن بيچاره را از دست آن سردار خارج مي‏کنند. اين ماجرا باعث مي‏شود که حکومت عباسي فکري براي دست‏درازي‏هاي نظاميان بکند. :::: چه قدر اين مسلمان شبيه شيخ مهدي کروبي خودمان است که اذان نيمه شبش خواب‏ها را آشفته است. دين‏فروشان او را به ناسزا گرفته‏اند، که چرا خواب خوش‏مان را برآشفتي. مردمان، اين بار بيدارند.