فرماند?
نيروي انتظامي مرگ اين پزشک وظيفه را خودکشي بدليل از دست دادن روحيه
اعلام کرده است. چه فرقي مي کند فردي که اطلاعات مهمي داشته که مي توانسته
با اظهار آنها يا شهادت در مورد آنها در دادگاه زندگي و اعتبار افرادي که
داراي عنوان هستند را به خطر بياندازد، وادار به خودکشي شود و يا کشته شود؟
پليس، خود بخوبي مي داند که در چنين شرايطي بايد بررسي کرد چه کساني نفعي
در اين مرگ داشته اند و بايد به آنها مظنون شد. اگر پرونده را به يک پليس
آگاهي وظيفه شناس بدهند و به او اختيار دهند که مانند ساير پرونده هايي که
تا کنون رسيدگي کرده است اين موضوع را دنبال کند ظرف مدت کوتاهي دو نفر را
پس از تشريفات لازم بازداشت مي کند و با بازجويي هاي کارشناسانه که بلد
است، متهم اصلي را مشخص و به دادستان محترم معرفي مي کند.
در غياب يک روند رسيدگي شفاف و عادلانه افکار عمومي خود به کرسي خواهد
نشست و به قضاوت وجداني خود اکتفا خواهد کرد. به آنان که به همين دليل،
حتي پس از مرگ اين پزشک وظيفه، خيالشان راحت نشده است و هنوز هم تنشان مي
لرزد مي گويم اين راه سرانجامي ندارد. خطا را نمي توان با خطاي ديگري
پوشاند.
مرگ مشکوک دکتر رامين پوراندرجاني پزشک وظيف? بازداشتگاه کهريزک در
آسايشگاه نيروي انتظامي مرکز بعيد است خيال کسي را راحت کرده باشد. علي
رغم مسدود و محدود شدن بسياري از کانال هاي اطلاع رساني هنوز در اين زمينه
نفس کش خوبي وجود دارد که نگذارد جرمي يا جنايتي از ديد مردم پنهان بماند.
فرماند? نيروي انتظامي مرگ اين پزشک وظيفه را که خانواده، دوستان و
اطرافيان او امکان خودکشي را در مورد او رد مي کنند و مي گويند اعتقادات و
روحيه او احتمال چنين کاري را براي او منتفي مي کند، خودکشي بدليل از دست
دادن روحيه اعلام کرده است. چه فرقي مي کند فردي که اطلاعات مهمي داشته که
مي توانسته است اظهار آنها و يا شهادت در مورد آنها در دادگاه زندگي و
اعتبار افراد معنوني را به خطر بياندازد وادار به خودکشي شود و يا کشته
شود.
اگر بر همان ايست قلبي که قبلاً به عنوان دليل مرگ او ذکر شده بود
پافشاري مي شد شايد توجيه پذيرتر بود. البته از نظر پزشکي ذکر ايست قلبي
به عنوان دليل مرگ بي معني است. دليل ايست قلبي ست که بايد به عنوان دليل
مرگ ذکر شود چرا که هر کس به هر دليل بميرد لاجرم دچار ايست قلبي مي شود.
مثل اين است که بگوئيم مرگ علت مردن او بوده است!
در اطلاعيه روابط عمومي دادستاني آمده است که نتيجه بررسي هاي اوليه
پزشکي قانوني نافي وجود مسموميت آن مرحوم بوده و آنها منتظر نتيجه سم
شناسي هستند. البته اين بيان در درون خودش داراي تناقض است و نشان دهند?
اين است که هم? حقيقت بيان نشده است. با اين حال اين اظهارنظر تا کنون
احتمال خودکشي را ثابت يا مطرح نمي کند. تاکنون هم کسي ادعا نکرده است که
مرحوم با روش هاي آشکار ديگري مثل زدن رگ يا حلق آويز کردن يا شليک گلوله
به مغز خودکشي کرده باشد. اگر دليل متقني براي خودکشي وجود نداشته باشد آن
گاه احتمال وقوع قتل جدي مي شود.
به هر حال از نظر افکار عمومي مرگ اين پزشک وظيفه عادي نيست و احتمال
وقوع قتل بسيار بالاست. پليس، خود بخوبي مي داند که در چنين شرايطي بايد
بررسي کرد چه کساني نفعي در چنين مرگي داشته اند و بايد به آنها مظنون شد.
اگر پرونده را به يک پليس آگاهي وظيفه شناس بدهند و به او اختيار بدهند که
مانند ساير پرونده هايي که تا کنون رسيدگي کرده است اين موضوع را دنبال
کند ظرف مدت کوتاهي دو نفر را پس از تشريفات لازم بازداشت مي کند و با
بازجويي هاي کارشناسانه که بلد است متهم اصلي را مشخص و به دادستان محترم
معرفي مي کند. طبيعي ست نظر نهايي را قاضي دادگاه داده و بر اساس آن حکم
صادر مي کند. اما وقتي از ابتدا فرماند? نيروي انتظامي بر خلاف نظر ابراز
شد? قبلي اعلام مي کند که خودکشي صورت گرفته و مقام قضايي قبل از اعلام
نظر رسمي پزشکي قانوني احتمال مسموميت را رد مي کند از يک پليس آگاهي
وظيفه شناس هم کاري بر نمي آيد چرا که سرنوشت پزشک وظيفه چلوي چشمش است.
در غياب يک روند رسيدگي شفاف و عادلانه افکار عمومي خود به کرسي خواهد
نشست و به قضاوت وجداني خود اکتفا خواهد کرد. به آنان که به همين دليل،
حتي پس از مرگ اين پزشک وظيفه، خيالشان راحت نشده است و هنوز هم تنشان مي
لرزد مي گويم اين راه سرانجامي ندارد. خطا را نمي توان با خطاي ديگري
پوشاند. ببينيد به چه روزي افتاده ايد. هنوز روز جزا در پيش است.