• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : مژده
  • نظرات : 0 خصوصي ، 127 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + التال 
    ***
    از جناب شيخ نقل شده‌است : روزي از چهارراه «مولوي» و از مسير خيابان «سيروس» به چهار راه «گلوبندک» رفتم و برگشتم، فقط يک چهره آدم ديدم!( غرض شمايل برزخي افراد است.)

    ***
    از سخنان جناب شيخ اين است: همه چيز خوب است، اما براي خدا!

    ***
    عاشق عارف، مرحوم کربلايي احمد از شاگردان مرحوم شيخ مي گفت: بعد از فوت شيخ، ايشان را در خواب ديدم و از او سوال کردم در چه حالي ؟
    گفت: فلاني من ضرر کردم !
    با تعجب گفتم: تو ضرر کردي! چرا ؟
    فرمود: زيرا خيلي از بلاهايي که بر من نازل ميشد با توسل آنها را دفع ميکردم، اي کاش حرفي نمي زدم چون الان مي بينم براي آنهايي که در دنيا بلاها را تحمل ميکنند در اينجا چه پاداشي مي دهند!

    ***
    يکي از دوستان شيخ تعريف مي کند:
    بعد از اولين ملاقات با جناب شيخ، قرار بر آن شد که به جلسه ايشان برويم.
    وقتي به خدمتشان رسيديم، ايشان رو به قبله نشسته و مناجات مي خواندند. جناب شيخ عادت داشت که در ضمن دعا خواندن و مناجات، جملاتي بگويد که تنها اهلش آنرا دريافت مي کردند. من هم در همان جلسه، پشت سر ايشان نشستم و با وي هم نوا شدم.

    در ميان دعا، شخصي وارد مجلس شد که در ظاهر، هيچ شباهتي با ديگر شاگردان شيخ نداشت.

    ريش هايش را تراشيده بود و با کلاه و لباس مخصوصي وارد مجلس شد. من هم در همان حال و هواي جواني با خود گفتم که اين شخص، با اين سر و وضع، اينجا چه مي خواهد؟

    درست به محض آنکه اين مطلب در ذهنم خطور کرد، شيخ مناجات را رها کرده و با صداي بلندي فرمودند: تو به ريشش چه کار داري؟ اگر ريشش را تراشيده، در ازاي آن دو صفت خوب ديگر دارد، که ريش داري مثل تو، از آن بي بهره است.
    پس مال او به تو مي چربد ... و دوباره مناجاتش را ادامه داد.

    ***
    شيخ به شاگردان خود مكرر تأكيد مي‌كرد: همه كارها بايد براي خدا باشد، حتي خوردن و خوابيدن. هرگاه اين استكان چاي را به قصد خدا بخوري، دل تو به نور الهي منور مي‌شود، ولي اگر براي حظ نفس خوردي، همان مي‌شود كه خواسته بودي.

    ***
    يكي از شاگردان شيخ توصيه‌هاي ايشان به اخلاص را چنين توصيف مي‌كند:

    شيخ مي‌گفت: اين جا (خانه خودش) كه مي‌آييد براي خدا بياييد، اگر براي من بياييد ضرر مي‌كنيد! حال عجيبي داشت، مردم را به خدا دعوت مي‌كرد، نه به خود.

    ***
    جناب شيخ يکي از اتاقهاي منزلش را به يک راننده تاکسي، به نام « مشهدي يدالله »،اجاره داد. مبلغ اجاره ماهي 20 تومان بود. تا اين که همسر راننده وضع حمل کرد و دختري به دنيا آورد، که مرحوم شيخ نامش را « معصومه » گذاشت. هنگامي که در گوش نوزاد اذان و اقامه گفت، يک دو توماني پر قنداقش گذاشت و فرمود: آقا يدالله! حالا خرجت زياد شده. از اين ماه به جاي بيست تومان، هجده تومان بدهيد.

    ***
    آيت الله فهري، توصيه‌هاي شيخ درباره اخلاص را چنين توصيف مي‌كند:
    تكيه كلام ايشان « كار براي خدا بود ». آن قدر ضمن فرمايشات خود تكرار مي‌كرد كه: « كار براي خدا بكنيد، كار براي خدا بكنيد » كه براي شاگردانش « كار براي خدا » حالت ملكه پيدا مي‌كرد. مانند يك فيل باني كه مرتب با چكش به سر فيل مي‌كوبد، مرتب بر انديشه شاگردانش ميكوبيد كه « كار براي خدا ».