• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : پروژهاي خدمت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 24 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ddd 
    محمد نصراصفهاني

    کاربرد واژه «فتنه» و عنوان «سران فتنه» براي منتقدان حکومت، اولين بار در زمان خلافت «عثمان بن عفان بن ابو العاص بن اميه» انجام گرفت. داستان «فتنه» و عملکرد «سران فتنه»، که به زعم جناب عثمان اصحاب پيامبر(ص) همچون «عبدالله بن مسعود»، «عمار ياسر»، «ابوذر غفاري» و «علي(ع)» و بزرگاني چون «مالک اشتر» و «کميل بن نخعي» را شامل مي شد، حکايتي شنيدني است. داستان عملکرد منتقدان حکومت عثمان و برخورد با آنان، در کتب مختلف تاريخي آمده است ولي با توجه به هنري که «ابن اعثم کوفي» در برقراري ارتباط منطقي بين حوادث اين دوره از خود نشان داده است، ما در اين نوشتار، آن را به نقل از کتاب «الفتوح» او آورده ايم:
    ?- صحابه پيامبر(ص): در نيمه دوم خلافت عثمان، به دنبال فزوني قدرت مسلمانان و گسترش تصرفات آنان، اموال بيت‌المال مسلمانان افزايش يافت. «عبد الله بن خالد» پسر عموي عثمان، پس از مدتي به ديدار عثمان آمد، او ?????? درهم به او بخشيد. او عموي خود «حَکم بن العاص» را که پيامبر از مدينه به طائف تبعيد کرده بود را به مدينه باز گرداند و ?????? درهم به او بخشيد و بخشي از خمس آفريقا را نيز براي او مقرر کرد. عثمان بازار مدينه را هم در اختيار پسر وي حارث قرار داد و اموال بسياري به او بخشيد.
    صحابه پيامبر(ص) از اين اعمال ناراحت شدند و به «عبد الرحمن بن عوف» اعتراض کردند. آنان او را مسئول به قدرت رساندن عثمان مي‌دانستند. روز بعد علي(ع) نيز عبد الرحمن را ملاقات کرد و همين اعتراض را به او کرد. عبد الرحمن خطاب به علي(ع) گفت: اگر چنين است، شمشير برداريم و به سراغ عثمان برويم. اين خبر به عثمان رسيد. عثمان گفت: عبد الرحمن «منافق» است. واکنش عبد الرحمن اين بود که گفت: فکر نمي‌کردم روزي برسد که او مرا منافق خطاب کند. به خدا ديگر با او هم سخن نخواهم شد. روزهاي بعد عثمان در سخنراني خود از اينکه عده‌اي از ولي امر مسلمين اطاعت نمي‌کنند گله کرد و اضافه کرد که از اين به بعد در مصرف بيت المال دقت لازم را خواهد داشت. من نگهبان و محافظ ندارم و در دسترس همگان هستم از اين به بعد هر انتقادي که داريد به خود من بگوييد.
    ?- عمار ياسر: يک سال گذشت و باز رويه عثمان به گذشته بر گشت. برخي از اصحاب پيامبر جلسه‌اي تشکيل دادند و نامه‌اي تهديد آميز به او نوشتند که اگر دست از رويه خود برنداري تو را عزل و ديگري را جانشين تو خواهيم کرد. نامه را به عمار ياسر دادند تا به عثمان برساند. او در آستانه در خانه در حالي که عثمان با همراهان خود بيرون مي‌آمد وي را ديد و نامه اصحاب را به او داد. عثمان چند سطري از آن را خواند و خشمگين نامه را به طرفي انداخت. عمار گفت: اين نامه اصحاب رسول خدا(ص) است، آن را نينداز. مطالعه کن و کمي در مورد محتواي آن تامل کن. من چون خير خواه تو هستم، چنين مي‌گويم. عثمان گفت: پسر سميه، دروغ مي‌گويي. عمار پاسخ داد: پسر سميه هستم ولي دروغ نمي‌گويم. عثمان که عصباني شده بود، گفت تا او را بزنند. در حالي که عمار در اثر ضربات، بي‌حال بر زمين افتاده بود عثمان نيز چندين لگد بر شکم و زير شکم او زد. عمار ياسر غش کرد و از هوش رفت. آشنايان، او را که بيهوش بود به خانه بردند تا اينکه بالاخره نيمه‌هاي شب به هوش آمد و نمازهايي که از او قضا شده بود را به جا آورد. او از اين ضربات بيماري فتق گرفت.

    ?- ابوذر غفاري: شنيدن رفتار عثمان براي اصحاب پيامبر(ص) بسيار گران تمام شد. اين خبر در شام به ابوذر غفاري رسيد. ابوذر زبان انتقادش را نسبت به عثمان تند‌تر ساخت. معاويه، حاکم شام، به عثمان نامه نوشت که ابوذر با سخنانش شام را نابود کرد. حضور او در شام مصلحت نيست چون اينجا مردمي تازه مسلمان دارد و زود با فتنه همراه مي‌شوند. عثمان در پاسخ معاويه نوشت: فورا ابوذر را بر مرکبي بد بنشان و همراه او نگهباني خشن همراه کن تا او را شب و روز راه ببرد تا من و تو از يادش برود. معاويه ابوذر پير و نحيف را بر شتري بدون جهاز سوار کرد و شخص بد‌اخلاق و خشني را مامور همراهي او کرد تا او را به سرعت به مدينه برساند. ابوذر با ران‌هاي مجروح، گوشت ريخته و رنجور به حضور عثمان رسيد.