وبلاگ :
روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
يادداشت :
پروژهاي خدمت
نظرات :
0
خصوصي ،
24
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
s
حميد مصدق (1343) :تو به من خنديدي و نمي دانستي / من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم / باغبان از پي من تند دويد/ سيب را دست تو ديد/ غضب آلود به من کرد نگاه/ سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک / و تو رفتي و هنوز،/ سالهاست که در گوش من آرام آرام / خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم / و من انديشه کنان غرق در اين پندارم / که چرا باغچه کوچک ما سيب نداشت *** جواب فروغ فرخزاد: من به تو خنديدم / چون كه مي دانستم/ تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي/ پدرم از پي تو تند دويد/ و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه/ پدر پير من است/ من به تو خنديدم/ تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم/ بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك/ دل من گفت: برو / چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را.../ و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام / حيرت و بغض تو تكرار كنان/ مي دهد آزارم / و من انديشه كنان غرق در اين پندارم / كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت