• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : چند خبر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 77 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + س 
    اگر مشتاق شنودنِ يک روضه ي داغ و آتشين ايد، نه برهمان صندلي هميشگي، ونه جلوي دوربين صداوسيما، که ناشناس برزمين خاک آلود يک محله ي پرت و يک روستاي بي نشان فرو بنشينيد تا من از حنجره ي ملتهب مردم براي شما روضه بخوانم. روضه اي که اگراز عهده ي خوانشِ آن برآيم، اشک چيست، خون خواهيد گريست. روضه ام را از جايي آغاز مي کنم که معاويه از دنيا رفته است و يزيد از امام حسين براي خلافتِ خويش بيعت مي خواهد. وحسين، نه هرکسي است که تن به اين مذلت آشکار بسپارد. پس خروج مي کند. خروج، نه براي ستيز. که از مدينه. به کجا؟ به مکه. به جايي که حريم امنِ آن برهمگان محرز است. که يعني: آهاي مردم، آهاي تاريخ، شاهد باشيد که من و اهلم تأمين جاني نداريم. به جايي پناه مي بريم که آزردنِ يک حشره در آن گناهي نابخشودني است، چه برسد به ريختنِ خون يک انسان بي گناه. امام حسين خروج کرد، نه به اين دليل که عمله ي حکومت مزاحم او بودند و نماز او را برنمي تافتند. ونه به اين دليل که چشم مردم به ديگري بود و به او نبود. بل به اين دليل که امام در همه ي ممالک اسلامي آن روزگار، يک منبرنداشت. همه ي درها به روي او بسته بود. و درستي راه پيامبر به غرقاب سلطنتِ خودکامگان انجاميده بود. اين گونه بود که حسين منبر خود را به شانه گرفت و آن را در زمين کربلا بر زمين گذارد. تا شايد شنونده اي از راه برسد و سخن تاريخي او را شنود کند. گرچه جهلِ متراکم براو سنگ ببارد و دهانش را به ضرب نيزه و شمشير بدوزد و اهلش را به اسيري بَرَد. مردم ما نيز در سال هاي پيش از انقلاب، نه ازآن روي خروج کردند که آنان را آب و نان و روزنامه نبود. بل به اين دليل که هزار فاميل پهلوي عمده ي فرصت هاي محوري کشور را به پايه هاي تخت شاه بسته بودند و براي بقاي همان تخت، مردمان معترض ما را به تخت مي بستند و آنان را از هويت و استقلال تهي مي کردند. مردمان ما از رژيم پهلوي به رژيم اسلامي پناه آوردند. چرا که يک باور تاريخي به آنان مي گفت: در هرکجا اگر احساس نا امني با شماست، در رژيم اسلامي – بخاطر امتزاجِ غليظ وعميقش با خيرها و خوبي ها – جزامنيتِ محض با شما نخواهد بود. مردم بي پناه ما با گزينش ما، از نا امني به امنيت، از سرسپردگي به استقلال، از نبود آزادي به آزادي، از حقارت به تکريم، از دزدي به پاکدستي، از بي هويتي به هويت، از بداخلاقي به اخلاق، وخلاصه از شيطان به خدا پناه آوردند. و صادقانه رشته هاي اختيار را به تمامي، آري به تمامي، به ما و شما سپردند. مردم ما رژيم اسلامي را حريمي سرشار از امنيت فهم کرده بودند. که اگر در هرکجاي اين دنيا، نا بحق خون مي ريزند و نا بحق حقي ومالي را جابجا مي کنند، در رژيم اسلامي خوني نا بحق برزمين نخواهد ريخت و نابحق نيز حقي و مالي و فرصتي ضايع نخواهد شد. مردمان ما صميمانه به پرچمي که امام خميني و روحانيان خوش سابقه و خوش نامي چون مطهري و طالقاني و منتظري و بهشتي، از خدا و پيغمبر و اهل بيت بالا گرفته بودند و درهر فريادشان نيزعِطري از حکمت و درستي منتشر مي شد، اعتماد کردند. رأيِ” آري” به جمهوري اسلامي يعني: اي مردم، شما اگرما را برگزينيد، ما روحانيان و همراهانمان به شما نشان خواهيم داد انسان و انصاف و مهر يعني چه! شما به ما رأي بدهيد، تا ما به شما نشان بدهيم صيانت از حق مردم و خواست هاي بحق شان يعني چه! واينگونه بود که روحانيان ما برمنبرهاي تاريخي خود غريو مي کردند: آهاي ايرانيان، ما روحانياني که لباس پيامبرو علي به تن داريم، نمي توانيم به چيزي غيراز حکمت ها و درستي هاي علي و اولاد علي روي بريم. ما را اگر انتخاب کنيد ما باراني از همه ي آن برکات آسماني را برشما خواهيم باريد. ما آمده ايم تا انسانيت را بازتعريف کنيم. وآنچنان حق را ازانزوا به در آوريم که يک روستايي بي نشان از شوقِ يکسانيِ حقوقش با رهبرانِ سرشناسِ انقلاب پاي بکوبد و دست افشاني کند. مردمان ما که اساساً خوش باور و زود جوش اند، اين بار نيزما و شما را باورکردند.