در مزار آباد شهر بي طپش واي جغدي هم نميآيد به گوش خشمناکان بي خروش و بي فغان دردمندان بي فغان و بي خروش مشت هاي آسمان کوب قوي وا شدند و گونه گون رسوا شدند در نهان سيلي زنان يا آشکار کاسه پست گداييها شدند در مزار آباد شهر بي طپش دارها بر چيده خونها شستهاند جاي خشم و کين و عصيان بوتهها پشک بن هاي پليدي رستهاند شرمگين، ما بي شرفها ماندهايم
(شعرازمهدي اخوان ثالث).