گر پاس شوند کريمي، پاس نشوند حکيمي. نيفتم شاکرم، بيفتم صابرم که چاره اي ندارم جز اينکه بر همين درگاه بمانم و بخوانم و بخوانم. الهي شهريه ها بالاست که مي داني و جيب ما خالي است که مي بيني. نه پاي گريز از امتحان دارم و نه زبان ستيز با استاد... اصلا الهي دانشجويي را چه شايد و از او چه بايد؟دستم بگير که تو خدايي و درماني و مرا همچو استاد نمي راني