• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + 777 
    از دکتر""فرشته انشا" نقل کرده اند که روزي امير عباس هويدا به يکي‌ از وزيران معتمد اش، در بحبوحه بحران‌هاي شديد اقتصادي و سياسي سال 1355 و از سر استيصال از رفتار‌هاي شاه خودکامه، گفته بود: "هر بلايي که بر سر اين مردم در مي‌آوريم، هيچ نميگويند و سکوت ميکنند" * و چند روز بعد‌اش از وزارت استعفا داد (کنار گذشته شد). اما بازي روزگار چنان بود که هنوز انعکاس حرف‌اش در فضا بود که سکوت قبرستاني جامعه به بلوا و جرقه‌هاي پراکنده آن به آتشي يکپارچه مبدل شد و همه جامعه را در بر گرفت و کّل دودمان پهلوي، با همه خدم و حشم آن را سوزانيد و از آنها اثري نگذاشت غير از چند کتاب تاريخي و چندين بازمانده کهنسال پراکنده در اقصي نقاط دنيا. "سکوتِ " مردمي که هويدا از آن ميناليد، نه محصور در آن زمان است و نه انحصارا متعلق به آن شرايط، که منطقي‌ است که وقتي‌ شرايط مشابه شود دوباره حادث شود و دوباره حاکمان و سياست ورزان وقت را به اين خيال خام بيندازد که مسلط بر مکان و زمان و شرايط اند و ‌اسب قدرت و محبوبيت‌شان هنوز چهار نعل، بر قلب و مغز جامعه مي‌تازد. "سکوت" معمولا علامت رضا نيست که اتفاقا بيشتر ناشي‌ از ناتواني از سخن گفتن است؛ يا به سبب هزينه‌هاي آن، يا به سبب ناميدي از شنيده شدن، اينکه صاحبان قدرت گوش به اندرزها ندارند و اعتراض‌ها ره به جايي‌ نمي‌برد، آنگاه است که سکوتي سنگين بر جامعه حکمفرما ميشود، سکوتي از سر ناچاري. در اين حالت است که بوي يک اتفاق از فضا احساس ميشود و شرايط آبستن يک تغيير بزرگ ميشود، تغييري که از يک جرقه شروع ميشود و به ناگاه همه جامعه را در بر مي‌گيرد و در ميانه اين آتش و آتش بازي آخرين چيزي که شنيده ميشود صداي ناصحين و عاقلين است. کاش عقلاي قوم ببينند و بشنوند که دوباره تاريخ تکرار ميشود، صداي سکوت مردم همه جا را گرفته است.