اين درد تو، اي مشدي حسن جان،همه دارندداري تو غم نان و غم نان همه دارند
تنها تو نداري گله از گردش دورانداد و گله از گردش دوران همه دارند
گر وصله به تنبان زدي از زور فلاکتهي غصه مخور،وصله ي تنبان همه دارند
فرياد تو از دخل کم و خرج زياد استوين مخمصه هم، از تو چه پنهان، همه دارند
حسرت کشي از ديدن يک ديزي آبگوشتوين حسرت جزئي است که در جان همه دارند
تنها تو نباشي که فريبت دهد ابليسجان تو که سر در پي شيطان همه دارند
گر يار تو دايم پي آزار دل توستاين کرم عجيبي است که خوبان همه دارندگر با تو ستم کرده فلان آدم دارااين عيب ضعيفي است که اعيان همه دارند
با دود دلت چشم مرا آب نيندازکاين دود دل امروز چو غليان همه دارند
داري تو کمي دغدغه و غصه و، اينهمچيزي است که امروز فراوان همه دارند