من متاهلم ، سه ساله که عقد کردم اما به خاطر مشکلات مالي نميتونيم عروسي کنيم، شوهرم دانشجوي دکتراست و کار پيدا نميکنه ...بي پولي و بي کاري دمار از روزگار ما در آورده، پدرم يه بازنشسته ست و از پس خريد جهزيه بر نمياد.
من اخيرا کارشناسي ارشد نوبت روزانه قبول شدم، يکي از دانشگاه هاي عالي تهران، يکي از بهترين رشته ها، هفته اي 3 روز ميام تهران. شايد باورتون نشه اما من از پس کرايه اتوبوسم به تهران بر نميام ...من نميتونم هفته اي 40 هزارتومن براي غذا و کرايه و ... هزينه کنم... شوهرم توان حمايت منو نداره و از پدرم هم نميتونم پول بگيرم، وام دانشجويي هم که به جايي نميرسه و هنوز ندادن ...بارها به انصراف از تحصيل فکر کردم اما بغض گلومو ميگيره، چون من براي قبولي خيلي زحمت کشيدم... نميدونم شما بچه دارين يا نه ، نميدونم خودتون و بچه هاتون چطور درس خوندين اما همه امکانات خودتونو بذاريد کنار و درس خوندن تو بدترين شرايطو تصور کنيد. مدام فکر ميکنم اينايي که ميرن دانشگاه بين الملل چقدر پول دارن؟؟؟ چطوري من نميتونم هفته اي 40 هزارتومن پول بدم براي درس و اونا .... ديگه دارم افسرده ميشمهمين برنامه رو براي جهزيه هم دارم...هميشه عقد کردن براي دخترا يعني مهموني، گردش، خوشي، خرج کردن، مسافرت... منم نوعروسم، اما از اين زندگي فقط يه چيز بهم رسيده ، اونم حسرته
من نميخوام بهم بگين " متاسفم". من خودمو معرفي نکردم چون ترحم کسي رو نميخوام. من فقط حقمو ميخوام...