مردم ما از خود مي پرســـــــند تا چه اندازه به آرزوهاي
ديرينه شان براي نيل به به پيشرفت ايران نزديک شده اند. آيا سرمايه هاي تجديدناپذير
در راه گسترش و تقويت زيرساختهاي يک اقتصاد مولد و شکوفا هزينه شده است؟ و اين پرسش
مدام تکرار مي شود کجا رفت بيش از چهارصد ميليارد دلار نفتي در ساليان اخير…
آنها مي پرســـــــند حاصل نظامي گري در عرصه توليد، توزيع و
خدمات کشور آيا جز پديد آمدن قطب هاي اقتصادي انحصارگر، ناکارآمد و زيان ده و نيز
نحيف شدن روزافزون بخش خصوصي و تعاوني بوده؟ آيا خصوصي سازي هاي نمايشي جز به
اختصاصي سازي بنگاه ها و فعاليت هاي اقتصادي انجاميده است؟ آيا سياست هايي که در
دانشگاهها، به ويژه در قبال علوم انساني، اتخاذ شده است جز به پادگاني سازي مراکز
علم آموزي منتهي شده است؟
و باز هم اين مردم هستند که مي پرســـــــند آيا آنچه با
آموزگاران، دبيران و مديران باتجربه اي که تنها گناهشان مخالفت با سياست هاي
نسنجيده دولت در حوزه تعليم و تربيت است مي شود ما را به توسعه علمي پايدار خواهد
رساند؟ آيا واردات بي رويه کالا، کمر صنعت ملي را نشکسته است؟ چه کساني و چه
باندهائي از اين سياستها آن هم زير لواي مبارزه با فساد دولتيان سود مي برند؟ مگر
سياستگذاري هاي بي برنامه دولت در حوزه کشاورزي، باغداري، دامداري و شيلات،
روستائيان ما را در دل نگراني مستمر نسبت به آينده خود قرار نداده است؟ آيا اگر
اکثريت مردم ايران مواجب بگير کميته امداد يا مراکز مشابه شوند، به آرمان جامعه
پيشرفته دست يافته ايم؟
اين پرسش ها و صدها پرسش مانند آن، دغدغه آحاد مردمان ايران عزيز شده است و
تبليغات دروغين در پائين آمدن نرخ تورم، نمايش هاي پرهزينه براي نشان دادن حمايت
مردم از دولت، سخنراني هاي پرهياهو براي موفق نشان دادن سياست هاي دولتمردان، اصرار
مکرر در نشان دادن خاموشي صداي اعتراض و انتقاد مردم، آنچنان نخ نما و بي فايده شده
که گويي استفاده پرتکرار از اين ابزارها تنها براي تسلي دل حاکمان است که صورت مي
پذيرد. و بايد هم همين باشد چراکه چشمهاي مست از قدرت و تفرعن نمي توانند پوستر
“دروغ ممنوع” را ببينند چه رسد اثرات آن را در هدف گذاري ها و سياستها و اجرا.
در اين شبها اي کاش حاکمان بيش از هر چيز به شکاف عميق بي
اعتمادي بين خود و مردم مي انديشيدند و عمق فاجعه اي که اتفاق افتاده را درک مي
کردند. اگر چنين بود، فرصت باقي مانده را غنيمت مي شمردند و در اين ماه توبه و
مغفرت، از ظلمي که بر مردم روا داشته اند به درگاه پروردگار و مردم دست طلب آمرزش
بلند مي کردند.
کاش به جاي درخواست هاي مکرر از بازيگران صحنه بين المللي،
يکبار هم که شده از مردم خويش مي خواستند که فرصت جبران تمامي ستم ها و جفاهايي را
که بر مردم روا داشته اند به آنها بدهند.
کاش درهاي زندانهايي که آزادزنان و آزادمردان دلسوز اين آب و
خاک را در آن به بند کشيده باز مي کردند و از آنان درخواست مي کردند که آنها را در
نجات يافتن از وضعيت مخاطره آميزي که در آن قرار دارند ياري دهند. مردم با زبان حال
و قال مي گويند اينقدر در هر مناسبتي که به بن بست بر مي خوريد دشمن دشمن نکنيد و
همه مصيبت ها را به دشمنان خود ساخته و موهوم نسبت ندهيد. دشمن واقعي در درون شماست
وگرنه وقتي به فرياد آزادي خواهي و مطالبه حاکميت مردم بر سرنوشت خود در دانشگاهها
بر ميخورديد، نمي گفتيد که دانشگاهاي مخالف تفرعن را با خاک يکسان مي کنيد. گيرم
دانشگاهها را ويران کرديد، با ملتي تشنه آزادي و فضيلت و عدالت چه ميکنيد؟