سرانجام به اصطلاح اصوگرايان به درستي گفتههاي مير حسين موسوي پي
بردند، اما چه دير!
افسوس! هنگامي که دو سال پيش – در چنين روزهايي – مير حسين موسوي از
دلايل خود براي شکستن سکوت بيست ساله ميگفت، اصولگرايان چنان در بازي حفظ
قدرت غرق بودند که مصلحت کشور و منافع ملي را فراموش کرده و از ترس آنکه
مبادا نداي اصلاح طلبي جان بگيرد تمام قد به دفاع از احمدينژاد برخواستند و
تمام تخم مرغهايشان را در سبد او گذاشتند.
روزي که مير حسين موسوي از خطرهاي «مديريتي که بر اساس ماجراجويي و
بيثباتي، رفتارهاي نمايشي و قهرمان نمايي و شعاري، خيال بافي و خرافه
گرايي، پنهان کاري، خودمحوري، قانونگريزي، سطحي نگري و روزمرگي و افراط و
تفريط..» گفت، آنان نه تنها هشدار صادقانه? مير حسين را نشنيدند، بلکه بر
او نيز تاختند که چرا از تريبونهاي صدا و سيما! «دولت خدمتگزار» را به
«خرافه گرايي و خرافه پرستي متهم ميکند!»
اما! اين روزها که آثار مديريت جن گيرها و خرافه پرستان به تمامي
آشکار شده و کشور در آستانه? فروغلطيدن به بزرگترين بحرانهاي اقتصادي و
اجتماعي و امنيتي است، نزديکترين ياران و منصوبان رهبري هم از خرافه
پرستان و مرتاض و جنگير ميگويند و از مديريت کشور بر اساس آن مينالندو
دستاورد خرافه پرستان! و زحمات دولت خدمت گزار! را انکار ميکنند. گويي
فراموش کردهاند که اين حلقه پرورده و بر کشيده? کدام نهاد است.
از کوزه همان برون تراود که در اوست. آقايان فراموش کردهاند آنچه در
کشور ميرود، حاصل طبيعي يکدست کردن قدرت است. همه چيز طبيعي است: خوبان
کشور که در حصر باشند، بدها به جان کشور ميافتند. کارشناسان ارشد که
زنداني شوند، به کارشناسي جنگير و رمال بايد بسنده کرد. استادان که از
دانشگاه اخراج شوند، دانشگاه ميدان دانشجونماها و خرافه پرستان خواهد شد.
علوم انساني را که نديده بگيريم، حاصلي جز خرافه نخواهيم داشت. کتابها را
که از علوم دقيقه پاک کنيم، بر صفحاتشان دروغ و خرافه خواهند نوشت و…
مردم، اما؛ نگراناند. نگراناند که از «انتخاب ميان بد و بدتر»، به
«دعواي بد و بدتر» رسيدهاند. به خود ميگويند: کاش دعواي اخير آقايان
دعوايي بر سر قدرت نبود. کاش همه ماجرا، ماجراي «انتخابات يک مجلس» و
«انتصاب يک وزير» و «انحصار يک قدرت» نبود. کاش هشدار ميرحسين را شنيده
بودند.. کاش به قانون، به اخلاق، به اصول، به راه و رسم مير حسين بازگردند.