mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3   4      >
 
+ جير غلاجه 


اينم از رئيس جمهور اصولگرا

http://javanonline.ir/vdciy5a5ut1a3y2.cbct.html

+ غلاجه 

اينطور که معلومه شما هم با حلوا حلوا کردن دهن خودتا شيرين نگاه داشتي و تو ياد و خاطراتت از محلل استفاده ميکني .اب حوض کش کاري دستش بود شما که .....
+ جواد 
آفرين بسيار جالب بود
+ dvd 

اين حکايت روزگار ماست، علماء همه جورش را با اين ملت تجربه کرده بودند، 24 سال کابينه در اختيار روحانيت بود، جابجايي سيد و شيخ و سيد هم جواب نمي داد، سه روحاني اين عروس را در کابين خويش داشتند و اينک محلّلي لازم بود با شرايط کذا و کذا! بايد آنقدر زشت باشد و زشتي کند که ملت نه تنها دل بر او نبندد که از ترس او به دامان داماد قبل پناه برد، قدرش را بداند و اورا بر روي سر بنشاند، و از سويي کسي باشد که اگر خواست جا خوش کند، زورمان به او برسد و دمش را بگيريم و بيرون بياندازيمش!

اما امروز محلّل جا خوش کرده است و با بزک و دوزک، با دروغ و فريب و با خرج کردن از کيسه شيخ مي خواهد دردل خاتون جا بازکند، تازه همکاران سابق را هم دعوت کرده است که بياييد، اين شغل راحتتر‌وپرمنفعت تراست وبراي دور بعدهم محلّل‌ها صف کشيده اند.

بيچاره خاتون!!

+ dvd 

آب‌حوضي انگار در عرش پرواز مي کرد، خانه شيخ را يکي‌ازقصرهاي بهشت مي‌ديد که درغرفه هاي آن حوريان منتظرند، او که عمري‌عزب بود و معذب و دست درآغوش خويش‌داشت، با خود گفت :” صد دينار هم ندهي در خدمتم! “ اما به شيخ گفت:” شما بر من ولايت داريد، امرامر شماست”

القصه، براي اولين بار بود که دلي از عزا در‌آورد و کامروا با صد سکه دينار طلا از خانه شيخ بيرون آمد، سبکبال شده بود، انگار بر بال ملائک قدم مي گذاشت، برعمررفته افسوس مي خورد و مي گفت: ” عجب کسب پر منفعتي!”

فردا صبح شيخ با صداي آب‌حوضي بيدار شد، از هميشه سحرخيزترشده بود و صدايش رساتر، اما چيز ديگري مي گفت، او داد مي زد: ” من يطلب محلّل؟ ” ” چه کسي محلّل مي خواهد؟” شيخ بيرون آمد و گفت: ” اين چه بي‌آبرويي است که راه انداخته‌اي؟” آب‌حوضي – ببخشيد محلّل – پاسخ داد:” راستش ديدم کارش راحتترودرآمدش بيشتراست، شغلم را عوض کردم

+ dvd 

محلل

مي ‌گويند يکي از بزرگان نجف عيال را سه طلاقه کرده بود، ديگر امکان رجوع نداشت، بايد محلّلي پيدا مي ‌کرد تا خاتون را به عقد خويش درآورد و پس از همبستري، او را طلاق دهد، کاري بس دشوارو پر مخاطره بود، بايد کسي مي‌يافت که نه خاتون به او دل بندد و نه او به خاتون

!

شيخ سردرگريبان به دنبال چاره بود، خاتون جوان و زيبا و گل اندام بود، نکند محلّل جا خوش کند و خاتون را رها نسازد، يا خاتون محلّل را بر شيخ ترجيح دهد! دراين انديشه بود که صداي انکر الاصوات آب‌حوضي در کوچه پيچيد، صدا را به سرش انداخته بود که : ” آب حوض مي کشيم “ خودش از صدايش نتراشيده ترو نخراشيده تر بود، کچل و لوچ و پيس، با قدي کوتاه و چشماني تنگ ودهاني دريده، دون مايه و بي‌فرهنگ، با پايي لنگ، ازمال دنيا سطلي داشت و يک لولهنگ، آب حوض مي کشيد، نگاه به اوکفاره داشت و ديدنش درخواب صدقه، شيخ چون ارشميدس فرياد کرد که يافتم، يافتم و سربرهنه به کوچه پريد، ديگر آب‌حوضي نمي‌ديد، او واسطه وصال بود، دراوجمال يارمي‌ديد، او را به اندرون دعوت کرد و راز خويش با او در ميان گذاشت، گفت :” هميشه تو آب ما مي کشي و اينک ما، هميشه يک درهم مي ستاندي و اينک صد دينار، اما حواست باشد که زود کارت را بکني و بروي!”

+ dvd 

چشم فتنه

” مسلمانان شاهد باشيد و روز قيامت پيش جدم شهادت بدهيد که من در راه دين اول کسي هستم که چشم مشروطه طلبان را بيرون آوردم ” .

اين عبارت منسوب به پسر سيد نقيب است ، يکي از اوباشي که در سرکوب انقلاب مشروطه فعال بود .

روزنامه ي حبل المتين چاپ دهلي نو ؛ هنگامي که گزارش کشته شدن يک نفر را در روز 25 آذز 1286 در ميدان توپخانه نقل مي کند ، اين عبارت را گزارش کرده است و ادامه داده است ” و بعد با کارد چشم آن جوان را کند …»

اکنون که يک قرن از انقلاب مشروطه گذشته است و تاريخ ، پرده از نقش دربار در تحريک و تامين اوباش براي سرکوب جنبش مشروطه برداشته است ، مي توان در خصوص ادعاي پسر سيد نقيب قضاوت کرد و مي توان شهادت داد که « درآوردن چشم مشروطه طلبان » تا چه اندازه در راه دين بوده و تا چه حد به آئين مسلماني وفادار بوده است ؟

از قضاوت تاريخ بايد عبرت گرفت . براي آن که بدانيم تا چه حد از اين قضاوت تاريخي عبرت گرفته ايم و از تکرار آن پرهيز کرده ايم ، به اين عبارت که نود سال بعد تکرار شده است دقت کنيد :

” اينان افرادي متدين و داراي انگيزه هاي مذهبي هستند که مرتدان و ناصبي ها را به قتل رسانده اند.”

اين عبارت را روح الله حسينيان در روز 21 دي ماه 1377 در برنامه ي چراغ در دفاع از متهمان قتل هاي زنجيره اي گفته است . او هم اکنون زنده است و هر روز هم از « درآوردن چشم فتنه ي سبز » مي گويد.

از خودمان بپرسيم : براستي ، بايد 90 سال ديگر هم صبر کرد ؟ و مهم تر از همه آيا از قضاوت تاريخ عبرتي گرفته ايم ؟

+ افسوس که .. 
خوش به حال اونهاي که جوونيشون رو تو دوره اصلاحات گذروندند. چه دوره اي بود با نفت 9 دلاري تورم 11 درصدي و بيكاري 12 درصدي داشتيم. كسي دنبال خريد سكه و دلار و احتكار برنج و پودر شوينده و ارز مسافرتي نبود. همه خوب بوديم و خوش اخلاق دروغ نمي گفتيم، با هم مذاكره و مباحثه ميكرديم و چماق و چماق كشي نبود، كسي به فكر خريد خونه و سود 100 درصدي ساخت و ساز نبود. دانشگاه محل مناظره و همان چيزي كه يكي ديگه افتخار مطرح كردنشو به خودش داد و عملي هم نشد(كرسيهاي آزاد انديشي)در جريان بود. اون موقع براي يكي از همين تخلفات پيش پا افتاده دولتيها عده اي كفن به تن ميكردن و آزاد بودن كه مشاور رييس جمهور رو ترور كنن اما حالا با اينهمه انحراف و تخلف و دروغ و بدبختيهاي توليدي توسط همين دولت هيچكس حق اعتراض نداره .... رييس جمهور تو اون دوران ميگفت درود بر مخالف من و قلبا اعتقاد داشت اما اين يكي ميگه "نوكر مردمم" و ....(پول ملي رو لجن مال كرده و تورم ماهانه بيش از 50 درصدي و افزايش نقدينگي 10 برابري رو توليد كرده). ياد باد آن روزگاران ياد باد.
البته الان يه ادم بلند ميشن و دوباره شروع ميکنن به تخريب خاتمي که اين کارا کرد اون کارا کرد اوج تخريبش وضعيت حجابه که فربونت! ديديم دولت امام زمانيتون چکار کرد...
شماها اگر تحليل وتفکر درستي داشتيد احمدي نژاد رو الم نمي کرديد و ايران من حالا اين وضعش نبود.افسوس...
ازرونيها حالا بخورن اوناي که ميگفتن نن خوبه خيلي کارش بکرده سهام عدالت شاداديمه... ساوزميني مفت شاداده موسوي که بو ... موسوي بهه اجنده سهام عدالت بيمونده ارگيره....

+ 8آبان-قيصر امين پور 

دردهاي من

جامه نيستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نيستند

تا به رشته ي سخن درآورم

نعره نيستند

تا ز ناي جان بر آورم

دردهاي من نگفتني

دردهاي من نهفتني است

دردهاي من

گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست

درد مردم زمانه است

مردمي که چين پوستينشان

مردمي که رنگ روي آستينشان

مردمي که نامهايشان

جلد کهنه ي شناسنامه هايشان

درد مي کند

من ولي تمام استخوان بودنم

لحظه هاي ساده ي سرودنم

درد مي کند

انحناي روح من

شانه هاي خسته ي غرور من

تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است

کتف گريه هاي بي بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهاي پوستي کجا؟

درد دوستي کجا؟

اين سماجت عجيب

پافشاري شگفت دردهاست

دردهاي آشنا

دردهاي بومي غريب

دردهاي خانگي

دردهاي کهنه ي لجوج

اولين قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سرنوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟

درد

رنگ و بوي غنچه ي دل است

پس چگونه من

رنگ و بوي غنچه را ز برگهاي تو به توي آن جدا کنم؟

دفتر مرا

دست درد مي زند ورق

شعر تازه ي مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در اين ميانه من

از چه حرف مي زنم؟

درد، حرف نيست

درد، نام ديگر من است

من چگونه خويش را صدا کنم؟

+ dc 

شکاف عميقي ميان نيروهاي حاکميت اتفاق افتاده است که بايد دو نکته‌ي واضح را در خصوص اين شکاف گفت: اول آنکه اين شکاف و دو دستگي ميان اصول‌گرايان يا اصلاح‌طلبان يا رفسنجانيست‌هاي في‌المثل و طرفداران بيت نيست؛ بلکه اين شکاف آشکارا مابين نزديک‌ترين ياران سيدعلي و همان متملقان و چاپلوسان بيت است؛ همان‌ها که توانسته‌اند با تملق درباب «عصمت!» سيدعلي، به مناصب عالي تکيه بزنند ولي اکنون اوضاع کشور آن‌چنان وخيم شده که بين همين افراد هم دودستگي پيدا شده است.

و نکته‌ي دوم هم اينکه اين شکاف آن‌قدر واضح است که حتي لازم نيست به تحليل و گمانه‌زني پرداخت؛ حتي لازم نيست في‌المثل اخبار يک هفته و يک ماه اخير را مرور کنيم تا پي به اين شکاف ببريم، همين اخبار امروز را اگر بخوانيم مي‌بينيم که از يک طرف سران سپاه دم از جنگ مي‌زنند و از طرف ديگر کساني چون علي لاريجاني و ديگران از رابطه با آمريکا مي‌گويند و آنچه مشخص مي‌شود فلاکت و وخامت اوضاع مملکتي است که به سبب تحريم‌هاي فلج کننده، پول‌ها خالي شده و مقامات حکومتي را به وحشت انداخته است.

+ جواد 
در اين 8 سال چه دروغها که از زبانشان جاري شد !!!!!!!
+ ننن 
در آن زمان آقاي خامنه اي و باندش جلو ميرحسين وايستاده بودن
 <      1   2   3   4      >