• وبلاگ : روستاي آذران (نگيني درکوههاي کرکس)
  • يادداشت : چند خبر از آذرون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام خيلي عاليه. وب قشنگتون رو لينک کردم گذاشتم توي وبم بازم مرسي از شما بابت وب بسيار وزينتون.
    + gggg 

    به گزارش خبرنگار «بازتاب»، براساس آموزه هاي ديني و همچنين يافته هاي علوم اجتماعي، تباهي در يک جامعه از به فساد کشيده مسئولان آن آغاز مي شود و سپس فساد فراگير و تبديل به يک هنجار مي شود.

    فساد اقتصادي مقارن و همزاد با فساد سياسي است، بدين معنا که در جامعه اي که فرهنگ انتقاد و تصحيح عملکرد مسئولان وجود نداشته باشد و قدرت از ابزارهاي نامشروع و غيراخلاقي براي حفظ و توسعه خود استفاده کند، کسب منافع مالي و زر نيز درپي زور سياسي خواهد آمد.

    انحرافات شکل گرفته در جامعه که از موضوعات سياسي آغاز گرديد، به تدريج به اختلاسها و سوء استفاده از بيت المال کشيده شده و اکنون به رسوايي اخلاقي منجر شده است.

    ارتباط يک نماينده با زن شوهردار، شکايت دختري از نماينده ديگر، فرار دختر يک وزير از خانه، رسوايي اخلاقي يک مدير، سوابق اخلاقي مديران ارشد دولتي و ده ها عنوان موضوع ديگر که رسانه اي نمي شود، نشان از سونامي دارد که لرزه هاي آن از هم اکنون احساس مي شود.

    + bg 
    سه ماه آخر يعني "غمي از استيضاح و راي عدم اعتماد و برکناري وزراء" نيست و دست محمود احمدي نژاد براي گماردن "سرپرست" کاملا باز است، سرپرست هم يعني وزارت رئيس جمهور بر همه وزارتخانه ها، سه ماه آخر يعني به صفر رسيدن احتمال "راي عدم کفايت رئيس جمهور"، سه ماه آخر يعني امکان ترکيب "سفرهاي استاني" و "سفرهاي تبليغاتي غيررسمي" ، سه ماه آخر يعني بلند کردن علم "نگذاشتند، اين بار راي بدهيد تا بشود"، سه ماه آخر يعني "اگر مشايي بيرون نياد، پرونده ها بيرون مي آد" سه ماه آخر مي شود ناگهان شير فلکه ها را باز کرد، تيترهايي شبيه اين: اعلام آمادگي رسمي احمدي نژاد براي مذاکره مستقيم با اوباما يا حتي "ديدار احمدي نژاد با اوباما" يا رئيس جمهور ابلاغ کرد: پنج برابر شدن يارانه ها... رئيس جمهور ناگفته هاي هشت ساله را با ملت درميان مي گذراد...يا به دستور رئيس جمهور يارانه غير مستضعفين قطع شد، احمدي نژاد دستور داد: وصول ماليات از نهادهاي عمومي غيردولتي، به دستور رئيس جمهور، فيلترينگ پايان مي يابد، رئيس جمهور رسما خواهان پايان حصر موسوي و کروبي شد، با دستور رئيس جمهور صورت گرفت: تغيير و تحول بنيادي در مميزي در سينما و تاتر و کتاب و شايد چيزي شبيه روزنامه هاي دوم خردادي در سالهاي 77 - 79 ولي اين بار روزنامه هاي احمدي نژادي! سه ماه آخر مي تواند طعم مکرر "اخطار" داشته باشد: اخطار رئيس جمهور به رئيس مجلس، اخطار قانون اساسي احمدي نژاد به رئيس قوه قضاييه، شوراي نگهبان، اخطار رئيس جمهور به ...؛ سه ماه آخر مي تواند هر هفته يک مصاحبه تلويزيوني مطبوعاتي داشته باشد، سه ماه آخر احمدي نژاد شايد اين طعم و رنگ را داشته باشد، شايدي که شايد خيلي شايد نباشد!
    + فتنه گر 

    اميدوارم روزي همه مردم مثل آقاي نوريزاد بشن و بفهمن که چه اتفاقاتي تو ايران داره مي‌افته.
    اين سايت روستاهاي مختلف ايران را معرفي مي کنه؟
    جالبه (با آداب و رسوم هر روستا)
    http://www.iranvillage.ir/article-2995--0-0.html
    سلام
    حال شما همشهري
    خوبي؟
    ممنون از حضورت
    بسي خوشحال ميشم باز به ما سر بزني
    + dd 

    نوري زاد: اين وضعيت زياد نمي تواند به درازا بيانجامد. يعني جلوي چشم مردمي که مي بينند نمي شود دزديد

    يکي از اين خط قرمزهاي بي دليل و غيرقانوني، فرابردن رهبر از دايره ي قانون است. و اين که احدي نبايد از وي بپرسد چه مي کني و چه کرده اي!؟ و اساساً چرا؟ رهبر ايران، اقتداري در اندازه ي پادشاهان افسانه اي قديم دارد. همه ي مسئولان بايد خود را با خواسته هاي او تطبيق دهند. اختيار بسياري از دستگاههاي اساسي کشور به اراده ي او بند است. مثل تعيين فرماندهان ارتش و سپاه. مثل تعيين رييس قوه ي قضاييه. و اعضاي شوراي نگهبان. و رييس صدا و سيما. و موافقت با وزراي دفاع و ارشاد اسلامي و امورخارجه و اطلاعات. و تعيين امامان جمعه. و اراده ي پروژه هاي کليدي مثل ورود به جريان هسته اي. و اين که با چه کشورهايي ارتباط برقرار شود و با چه کشورهايي نه. و داستان خط قرمزي به اسم عدم مذاکره با آمريکا. و بسياري ديگر مثل تعيين نمايندگان رهبري در دانشگاهها. و برآمدن جماعتي به اسم بسيجي که پس از جنگ ايران و عراق، به بازوي تهاجميِ رهبر تغيير ماهيت داده اند. کساني که حتي بي اشاره ي رهبر، آموخته اند بر سر چه کساني فرود آيند و آنان را بکوبند و غارتشان کنند و چه کساني را از هستي ساقط فرمايند. و اختياراتي چون فصل الخطابي و برآشفتن مصوبه هاي مجلس بوقت ضرورت. مشکل من در تمام سالهاي پيش از سال 1388 چهار چيز بود. جهل و طمع و ترس از يک سوي، و اميد واهي از ديگر سوي. من شخصاً بخاطر جهل و طمع و ترس، و اميد به فردايي که احتمالاً در آن فردا اوضاع کشور سامان گيرد، سخت از شخص رهبر دفاع مي کردم. عضوي از هيچ حزب و تشکيلاتي نبودم. اکنون نيز نيستم. جهل که مي گويم، يعني بي خبري ام از پس پرده ي فجايعي که رخ داده بود و رخ مي دهد. بي خبري از دستهاي خونين و ناپاکِ پنهان شده در پس پرده ي حوادثي که در کشور جاري بوده است. بي خبري از ماجراهايي که آن سوتر از آگاهي مردم دست به دست مي شده و بساط ها مي آراسته و بساط ها برمي چيده است. بي خبري ام از اين که: حاکميت چه ها کرده و چه کساني را کشته و چه دودمانهايي را به باد داده؟ اينها به پرده ي جهلي مربوط است که بر شاکله ي آگاهي من افکنده شده بود. اين پرده، در مسير حوادث سال 1388 مختصري پس رفت و مرا با ذات آن دستهاي ناپاک و خونين آشنا کرد. و طمع داشتم. اين که حقوق ماهيانه اي و زندگي آرامي داشته باشم. خودم و خانواده ام. کارمند بودم. در جهاد سازندگي. عمدتاً به مناطق محروم سفر مي کردم. کارم فيلمسازي بود. مستند، داستاني. و ترس داشتم. از دستگاه هاي مخوف اطلاعاتي. چه در سپاه و چه در وزارت اطلاعات. که از داخلشان خبر نداشتم. اما هول و هراس دخمه هايشان با من بود. که مي توانند يک شبه همه ي هستي من و خانواده ام را به باد دهند. و اميد داشتم. به آينده. به آرمانهايي که داشتم و همه را از انقلاب اسلامي آرزو مي کردم. و جواني ام را براي برآمدن آن آرمانها به پايش ريخته بودم. آرمانهايي بس رفيع و انساني. که گرگ و ميش در کنار هم و در امنيت کامل زندگي کنند. و حتي کمونيست ها در دانشگاههاي اسلامي ما کرسي تدريس داشته باشند. و اين که در اين حکومت، عدالت و ادب و دانش و نوع دوستي و رفاه عمومي به عالي ترين شکلش به تجلي درآيد. حقوق بديهي و قانوني مردم و حريم خصوصي شان در عالي ترين وجه ممکن رعايت شود. و پليدي ها و نکبت ها و رذيله هايي چون دروغ و فريب و دزدي و رشوه و خاصه گرايي و رانت خواري و غارت اموال مردم از کل کشور رخت بربندد.
    + dd 
    حادثه هاي بعد از انتخابات سال 1388 که توسط حاکميت مهندسي شده بود و کاملاً به يک کودتاي تمام عيارِ خونين مي مانست، همه ي بافته هاي فرسوده ي مرا رشته کرد. پرده هاي غفلت را از برابر چشمانم کنار زد. و اميدم را به اصلاح حاکمان به يأس آلود. و ترس مرا از دخمه هاي مخوف اطلاعات و سپاه برطرف کرد. و طمعم را بکلي از دل برکند. در آن غوغاي پرآشوب، من بايد تکليف خودم را روشن مي کردم. و يا نه، مثل بسياري از سفره داران و ويژه خواران و نابخردان و چشم و گوش بستگان به تکرار الفاظ و تحکم ها و تحليل هاي کليشه اي حاکميت فرومي شدم. همانجا بود که يقه ي خود را گرفتم و تکاني به خود دادم و گفتم: عمرت در غفلت و تباهي هدر شد و رفت، بيا و اين نيم نفس باقيمانده را درياب. اين شد که جنازه ي نيم نفس خود را از آن مهلکه ي پرهياهو بدر بردم. و از راهِ رفته و بي سرانجام برگشتم. با کوله باري از شرم. و پشيماني. و اشک هاي پنهاني. حالا من بايد زنگارهاي فکري ام را مي زدودم. زنگارهاي جهل را. و خط قرمزهاي بي دليلِ حاکميتِ تمام خواه را. چگونه؟ با به رخ کشاندن همان آرمانهاي بخاک افتاده براي شخص رهبر. و نه براي هيچ کس ديگر. که: قرار نبود ما آدم بکشيم. قرار نبود ما از ديوار اعتماد مردم بالا برويم و مثل دزدانِ راه، به مردم خيانت بکنيم و خنجرآجين شان کنيم و در رسانه هاي حکومتي، انباني از دروغ و فريب و تبهکاري بر سر مردم فروبباريم. و اين، راه دشواري بود. هزينه داشت. سخت و توفنده. و من، خود را براي پرداخت هر هزينه اي مهيا کردم. مي دانستم که نامه هايم به رهبر، همه بي پاسخ خواهد ماند. چرا که کمترين اعتناي رهبر به نوشته هاي من، سونامي ويرانگري از نوشته ها و دردنامه هاي مردم را به سمت وي سرازير مي کرد. اما چه باک؟ شخص رهبر مخاطب اصلي نوشته هاي من بود، اما نامه هاي من مخاطب اصلي تري نيز داشت: مردم. و من گويا به نيابت از آنان با رهبر سخن مي گفتم. پرسش ها و نکته هايي را که در سطح جامعه مطرح بود و حاکميت بنا نداشت آنها را باورکند و اساساً بشنودشان.
    + rrrrrr 
    در حالي که دولت هاي نهم و دهم با وجود 700 ميليارد دلار ذخائر ارزي، اقدام به فروش ذخائر طلاي کشور، شرکتها و کارخانجات بزرگ دولتي و حتي ساختمانهاي دولتي کرده اند، وزير اقتصاد دولت عدالت طلب قصد دارد پروژه هاي نيمه کاري دولتي را نيز تبديل به احسن کند.


    به گزارش خبرنگار «بازتاب»،
    وزير اقتصاد دولت عدالت طلب به تازگي با ابداع شيوه جديدي قصد دارد پروژه هاي نيمه تمام اين دولت را نيز حراج کند.


    وي در اظهارات اخير خود گفته است، قرار است پروژه هاي نيمه تمام دولتي را بدون دريافت وجهي به بخش خصوصي (بخوانيد دوستان) واگذار کند و هزينه تکميل اين پروژه ها را نيز از محل صندوق توسعه ملي و ساير منابع مالي دولت تامين کند.


    اين ابتکار دولت پاک در حالي رقم مي خورد که به طور نمونه در جريان پرونده اختلاس سه هزار ميليارد توماني، مشخص شد يکي از بزرگترين شرکتهاي راهسازي با دستور احمدي نژاد و پيگيري همين وزير کشتي گير، بدون پرداخت هزينه آن به گروه آريا واگذار شده بود.


    ظاهرا اشتهاي دوستان عدالت طلب با تخليه و غبارروبي از صندوق ذخيره ارزي، ذخائر طلا، شرکتهاي بزرگ سودآورد دولتي و حتي ساختمانهاي دولتي سيراب نشده است که قصد دارند پروژه هايي که تکميلشان تا پايان اين دولت انجام نمي شود را هم حراج کنند.
    من هميشه خوشحالم، مي دانيد چرا ؟
    براي اين که از هيچکس براي چيزي انتظاري ندارم
    انتظارات هميشه صدمه زننده هستند .. زندگي کوتاه است ... پس به زندگي ات
    عشق بورز ...
    ...
    خوشحال باش ... و لبخند بزن ... فقط براي خودت زندگي کن و ...
    قبل از اين که صحبت کني ،گوش کن
    قبل از اين که بنويسي، فکر کن
    قبل از اين که خرج کني ،درآمد داشته باش
    قبل از اين که دعا کني ، ببخش
    قبل از اين که صدمه بزني ، احساس کن
    قبل از تنفر ، عشق بورز
    زندگي اين است ... احساسش کن، زندگي کن و لذت ببر
    زندگي‌ پشيزي نمي‌ارزد ، اگر همان بمانم که هستم

    افلاطون
    قوي بودن به اين معنا نيست که بايد در يک زد و خورد مبارزه کنيد.
    قدرتِ واقعي يعني آنقدر عاقل و بالغ شده باشيد که ازکنارِ حرفهايِ پوچ و غير منطقيِ آدم هايِ مزاحم و آشوبگر با بي توجهي و بي محلي رد شويد.
    + fffffff 
    گيرم گلاب ناب شما اصل قمصر است / اما چه سود حاصل گلهاي پرپر است / شرم از نگاه بلبل بي دل نمي کنيد / کز حجر گل نواي فغانش به حنجر است / از آن زمان که آيينه گردان شب شديد / آيينه ي دل از دم دوران مکدر است / فردايتان چکيده امروز زندگي است / امروزتان طليعه ي فرداي محشر است / وقتي که تيغ کينه سر عشق را بريد / وقتي حديث درد برايم مکرر است / وقتي ز چنگ شوم زمان مرگ مي چکد / وقتي دل سياه زمين جاي گوهر است / وقتي بهار وصله ناجور فصلهاست / وقتي تبر مدافع حق صنوبر است / وقتي به دادگاه عدالت طناب دار / بر صدر مي نشيند و قاضي و داور است / وقتي طراوت چمن از اشک ابرهاست / وقتي که نقش خون به دل ما مصور است / وقتي که نوح کشتي خود را به خون نشاند / وقتي که مار معجزه ي يک پيمبر است / وقتي که برخلاف تمام فسانه ها / امروز شعله، مسلخ سرخ سمندر است / از من مخواه شعر تر، اي بي خبر ز درد / شعري که خون از آن نچکد ننگ دفتر است / ما با زبان سرخ و سر سبز آمديم / تيغ زيان برنده تر از تيغ خنجر است / اين تخته پارها که با آن چنگ مي زنيد / ته مانده هاي زورق بر خون شناور است...
    با سلام دوست داريد، به راحتي لحظه هاتون رو تو يه شبکه اجتماعي ايراني با امکان ارسال عکس، فيلم و فايل و با عضويت دائمي و رايگان اشتراک گذاري کنيد پس معطل نکنيد! لطفا کليک رنجه نماييد www.jeek.ir
    + مورگند 
    عابد جون تا حالا کجا بودي ؟؟؟ ببينم روي اين داغ ديده ها را کم ميکني که يه تنه به جنگ با احساسات پوشالي خود رفتن؟؟
    + علي ک 
    کشاورزاني که بيرون روستا ساکن هستند کشاورزان نمونه هستند