سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنگ چشمیِ بسیار، جوانمردی را زشت و برادری راتباه می کند . [امام علی علیه السلام]

روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: مهدی توانگری سه شنبه 88 دی 8   ساعت 12:22 عصر

اگر ان نامرد مردمان 1400 سال پیش بر روی حسین شمشیر کشیدند مردمی ساده لوح و خشک مغز بودند
که به نام اسلام و برای رضای خدا این کار را کردند و یا جان و مال و ناموسشان در کوفه تهدید میشد اما امروز انان که با حمایت یزیدان داخلی پرچم امام حسین را به اتش میکشند و به جان و مال و نوامیس مردم خیانت میکنند احمقانه است که فکر کنیم به دنبال حقند شرف داشتند انان اما اینان برای کسب قدرت امام را میکشند یارانشان برای هوسرانی به خیابان میریزند چشمانمان را باز کنیم خواهر زاده یزید امروز در جمع حتاکان به امام حسین چه میکند ؟ مخالفان امام حسین و انان که به اسلام ضربه زدند یهودی و نصرانی نبودند اری به ظاهر مسلمان بودند مسلمانانی که در کنار پیامبر به قدرت رسیدند به شهرت رسیدند ولی همانها امام را کشتند به قول شهید مطهری شمر 1400 سال پیش مرد شمر زمان را بشناسید شکمهای پر از حرام چشم و گوش را میبندد

دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری دوشنبه 88 دی 7   ساعت 3:22 عصر

برادر من و تو هر دو قربانی یک توطئه شده ایم من و تو یک ایمان و یک درد و یک راه داریم هر دو مسلمانیم و هر دو با تمام

جان و عشق و اخلاصمان به خاندان پیغمبر ارادت میورزیم همه این شایعه سازی ها برای این است که من و تو هم را نشناسیم در کنار هم نایستیم و در برابر دشمن مشترک قرار نگیریم


دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری پنج شنبه 87 بهمن 24   ساعت 1:18 صبح

زید بن رقاده قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل:
 از تـواریخ بر مـى‌آید که فـرزندانى از مـسلم بن عقیل در کربلا بودند غیر از دو طفلان معروف که در زندان ابن زیاد بوده‌اند، و ایشان در کربلا جنگیده‌اند از جمله عبدالله است که زید بن رقاده ملعون با دو تیر او را شهید کرد. تـیر اول به سویش پـرتـاب نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـایل قرار داد که تیر دست را به صورتش دوخت و هنگامی که این تیر به او اصابت کرد چنین گفت: بار خدایا اینان ما را کم شمردند و خوار ساختند خداوندا اینها را بکش چنانکه ما را کشتند، و آنان را خوار کن چنانکه ما را خوار کردند؟
همین ملعون تیر دیگرى بر او زد که او را شهید کرد، سپس به بالین جوان آمد و با حرکت دادن، تیر را از پیشانى او بیرون کشید ولى پیکان تیر که از آهن بود در پیشانیش باقى ماند و نتوانست آن را بیرون بکشد.
مختار، عبدالله کامل را براى دستگیریش مامور ساخت، خانه‌اش را محاصره کردند، زید با شمشیر کشیده بیرون آمـد، و چون مرد شجاعى بود ابن کامل دستور داد هیچ کس با نیزه و شمشیر کشیده به او نزدیک نشود بلکه او را تیرباران و سنگباران کنید، به این وسیله او را کشتند، چون احساس کردند هنوز رمقى در بدن دارد؛ فرمان داد تا آتش آورند و او را که هنوز زنده بود آتش زدند.

دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری دوشنبه 87 بهمن 21   ساعت 5:16 عصر

 مختـار، ابو نمران مالک بن عمرو نهدى، از فرماندهان انقلاب را با گروهى، مامور دستگیرى عبدالله بن اسید جُهمنی، مالک بن نسیر و حمل بن مالک نمود ابو نمران آنها را دستگیر کرد و نزد مختار آورد.
مختار بـه شدت به آنان پرخاش کرد و گفت، «اى دشمنان خدا و اى دشمنان کتاب خدا، و اى دشمنان رسول خدا و اى دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید، اى نامردان! کسى را کشتید که شما را به اقامه نماز امر مى‌کرد!»
آنان گفتند: اى امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نکش!
مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها کردید و به او آب دادید؟!»
سپس به مالک بن نسیر گفت: تو همان کسى نیستى که کلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن کامل گفت: آرى همین او است .
فرمان داد: دست و پایش را قطع کنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.
مـالک بن نسیر به اندازه‌اى پست بود که وقتی امام آخرین لحظات حیات را مى‌گذرانید هر کس نزدیک حضرت مى‌آمد تا او را شهید کند دلش راضى نمى‌شد و برمى‌گشت، تا این که مالک آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت که کلاه را شکافت و سر حضرت را زخمى کرد و خـون جارى گـردید. امـام کلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود: «لا اکلت بها و لا شربت حشرک الله مع الظّالمین؛ با این دست نخورى و نیاشامى و خداوند تو را با ستمکاران محشور فرماید.»
چون کلاه امـام از خز بود، مالک آن را برداشت و به کوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: واى بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت کرده و به خانه من آوردى آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.  
 ابـو سعید صیقل نقل مى‌کند: «مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا که پیراهن امام حسین(علیه السلام) را غارت کرده بودند؛ مطلع شد. یکى از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن کامل و همراهان، آنان را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. وقـتـى مـخـتار چشمش ‍ به آن جنایتکاران افتاد، فریاد زد: «اى قاتلان سرور جوانان بهشت! دیدید خداوند چگونه شما را به دست انتقام سپرد؟ دیـدیـد آن پـیـراهـن براى شما چه سرنوشتى را رقم زد؟ سپس دستور داد گردن آنان را زدند.»
 عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردى دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند که در بازار اعدام شدند.
 یاران مختار عثمان بن خالد و ابى اسماء بشر بـن شـوط، که از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در کنار چاه جعد گردن زد و چون خبرشان را به مـخـتـار رساندند، مـخـتـار دستـور داد برگـردید و بدنشان را آتـش بزنید تـا خـاکستر شوند.   
یکى از کسانى که مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود که دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یکى از کسانى که هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شکم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید که از تشنگى مُردم. وقتى کاسه بزرگى را که اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌کشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید که تشنگى مرا کشت، و سرانجام شکم او مانند شکم شتر پاره شد. مختار، نامه‌اى مفصل براى محمد حنفیّه نوشت و به او اطمینان داد که همه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.
جمعى از عاملان حادثه کربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند که جمعى از آنان کشته شدند.
بردگان و موالى و مستـضـعفان، که در قیام مختار جان تازه‌اى گرفته بودند و پشتوانه اصـلى قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف کـوفه چیره شدند و بعضى از آنان اربابانشان را، که در فاجعه کربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفى کردند.   

دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری جمعه 87 بهمن 18   ساعت 12:14 عصر

عـمرو بن حجّاج زیدى:
 وی از سران کوفه و از کسانى بود که نامه دعوت براى امام حسین (علیه‌السلام) فرستاد. وى با پانصد نفر، مامور بستن آب بـر روى امـام و اهل بیت(علیهم السلام) بود. او پس از شکست شورشیان کوفه از ترس به سوى شراف و واقصه فرار کرد و دیگر اثرى از او مشاهده نشد.
 زیـد بـن رقـاد:
 او از تـک تـیراندازان لشکر عمر سعد بود که در روز عاشورا، تیرى به طـرف عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) افکند. آن تیر، دست عبدالله را به پیشانیش دوخت. تیرى دیگر نـیـز بـه قلب او افکند و او را بـه شهادت رساند. زید پس از کمى مقاومت، به وسیله افراد عبدالله شاکرى یکى از فرماندهان لشکر مختار، تیرباران شد و سپس او را در آتش سوزاندند.
عبدالله دبّاس:
 وی قاتل محمد، فرزند عمار یاسر، بود. او دستگیر و سپس کشته شد، اما پیش از آن، سه نفر از حامیان عمرسعد را بـه مختار معرفى کـرد: عبدالله بن اسید؛ مالک نُمیر؛ حمل بن مالک
منقذ بن مره عبدى:
مختار، عبدالله بن کامـل را به سراغ مـنقـذ بن مـره عـبدى، قـاتل حضرت عـلى اکبر(علیه السلام) فرستاد، خانه‌اش را محاصره کردند. او که مردى شجاع و دلیر بود مسلح و سوار بر اسب از خانه بیرون آمد، با نیزه به یکى از سربازان مختار حمله کرد و او را از اسب انداخت ولى آسیبى به وى نرسید، ابن کامـل با شمشیر بر او حمله کرد و چند ضربه شمشیر بر او وارد ساخت ولى چـون زره‌اش قـوى بود در او اثـر نکرد جز آن که بعدها آن دست شل شد. بالاخره نهیب سختى بر اسب زد که از چنگ سربازان فرار کرده و در بصره به مصعب بن عمیر پیوست.

دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری پنج شنبه 87 بهمن 17   ساعت 6:42 صبح

 ـ خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى:
وی از چـهـره‌هـاى کـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.  
عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آورده‌ام، این سر حسین بن على است که در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مى‌آیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مى‌آورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم کرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده کرد که نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مى‌گوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم که اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.    
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور کرد تا خولى را دستگیر کنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره کردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى کردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـى‌دانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون کشیدند در حالی که زنبیلى به جاى کلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى کسب تکلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه‌اش او را بکشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاکستـر تبدیل شد.


ـ بـجـدل بن سلیم:
وی در روز عاشورا، براى غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع کـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع کردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاکت رسید.


سنان بن انس:
 وی از چهره‌هاى جنایتکار کربلا و کسى است که به خیمه‌هاى امام حسین (علیه‌السلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه‌اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده کـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن(علیه السلام) را از بـدن جـدا کـرده اسـت.پـس از دستگیرى او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت کـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.


- حکیم بن طفیل قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام
حکیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، که امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل(علیه‌السلام) را شهید کرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن کامـل به دستور مختار، او را دستگیر کرد. عدى بن حاتم، که هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت کرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن کامل، که از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران کردند.
حکیم را که شانه‌هایش بسته بود در کنارى نگه داشتند و به او گفتند: تو بودى که لباس‌هاى عـباس بن على(علیهماالسلام) را غارت کردى؟ اکنون لباس‌هاى تو را در زنده بودنت بیرون مى‌آوریم. پس او را برهنه کردند و آنگاه گفتند: تو بودى که تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودى و مى‌گویى که تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید؟ به خدا قسم تو را تیرباران مى‌کنیم چنان که امام را هدف تیر قرار دادى. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افکند، آنقدر تیر بر بدنش زدند که مانند خارپشت گردید.


دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری یکشنبه 87 بهمن 13   ساعت 9:35 عصر

دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه کربلا که در شورش کوفه دستگیر شده‌ بودند، همه یکى پس از دیگرى گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفرى بودند که در شورش کوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند.
شمر بن ذى الجوشن در روز عاشورا شترى را که مخصوص سوار شدن امام حسین(علیه السلام) بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به کوفه آورد و بـه شکرانه قتل فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن شتر را نحر کرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در کوفه تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام خانه‌هایى را که آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادى را که دانسته از آن گوشت خورده‌اند، شناسایى کنند. همه آن خانه‌ها را ویران کرد و کسانى را که از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.

دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری پنج شنبه 87 بهمن 10   ساعت 12:44 صبح

اعدام‌هاى دسته جمعى
مختار تمام کسانى را کـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکـسته شد و به هلاکت رسیدند. سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند. ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـکـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت و اسید بن مالک .
ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسى کردیم. به این نتیجه رسیدیم که همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.


دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری چهارشنبه 87 بهمن 9   ساعت 10:34 صبح

با سلام تصمیم گرفتم تا فرصتی که تا اربعین باقی مونده هر روز عاقبت یکی از قاتلان امام حسین علیه السلام را براتون

بنویسم که توسط مختار به سزای اعمال خود رسیدند لطفا با نظرات خود و با اطلاعاتی که دارید کمک کنید

فلسفه قیام مختار
مـخـتار زمانی که تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمى‌دهد که بگذاریم کسانى که حسین(علیه السلام) را کشته‌اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى کـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر وخونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلکه کذّاب خواهم بود. براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا کمک مى‌طلبم و خداى را سپاسگـزارم کـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزه‌اى که بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان که حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و بر خداوند حق است که آنان را که دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان که حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته‌اند خوار و ذلیل کند. پس آنان را به من معرفى کنید تا تعقیبشان کنم و ریشه آنان را برکنم.
مختار همه همت خود را براى این هدف مقدّس، کـه هـدف اصـلى قـیـام او بـود، بـه کـار برد. موسى بن عامر مى‌گوید:

«مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب کنید و مى‌گفت: بـه خدا قسم، آب و خوراک بر من ناگوار است تا این که زمین را از لوث وجود آن ناپاکان پاک سـازم.» بـنـابراین، عده‌اى به صورت گروهى و عده‌اى نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزاى اعمال ننگین خود رسیدند.


دل نوشته ها ()

نویسنده: مهدی توانگری چهارشنبه 87 دی 11   ساعت 12:31 صبح

انان که در برابر مظلومیت علی ساکت ماندند
انان که سیلی خوردن زهرا را دیدند و ساکت ماندند
انان که پرتاب تیر به پیکر حسن را دیدند و ساکت ماندند
انان که فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را شنیدند و سنگ بر پیشانیش زدند
و انان که.....
همانها امروز فریاد مظلومیت کودک فلسطینی را میشنوند و ساکتند
انقدر ارام که گویی مرده اند
انان دیروز از عمر و عثمان و معاویه و یزید ترسیدند
و امروز از امریکا و اسراییل و انگلیس
دیروز بر شتر سوار بودند و امروز بر نفت
اری اینان باید منتظر اتش باشند
اتش مظلومیت غزه، اتش فریادهای مادری که همراه چهار فرزندش به قتل رسید
اتش برخواسته از خون دو خواهر شهید و....

دل نوشته ها ()

   1   2   3      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سمفونی ایثار
کل و کلون
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
327131 :مجموع بازدیدها
54 :بازدید امروز
34 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)
مدیر وبلاگ : آذران[399]
نویسندگان وبلاگ :
دهاتی (@)[59]

m.saadat (@)[22]

کانون فرهنگی علی ابن ابیطالب(ع) (@)[258]

مهدی توانگری (@)[56]

azeron (@)[60]

rivand (@)[24]

کانون فرهنگی،هنری سیدالساجدین(ع) (@)[0]

شورای اسلامی (@)[12]

مرتضی مطهری -ر[4]
KHABAR CHIN[6]
A_abad (@)[31]

امیر معصومی[4]

لوگوی خودم
روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)
لینک دوستان
روستای ازوار (سده)
شهدای آذران
امام زاده احمد (ع) روستای آرنجن
روستای آرنجن
آذران وطن من
صفحات اختصاصی
فهرست موضوعی نوشته ها
ادبی و اجتماعی[82] . اخبار و حوادث[29] . تصاویر[27] . خبری از آذرون[22] . تسلیت[5] . وبلاگ ونویسندگان[3] . انتخابات[3] . کانون فرهنگی[2] . مسابقه . مقالات . وبلاگ و نویسندگان . از مطالب خواننده ها . زبا شیرین آزرانی . شعر . فرا رسیدن ایام سوگواری .
نوشته های قبلی را اینجا ببینید_بایگانی
شورا
اخبار آذران
ورزشی
مربوط به وبلاگ
تصاویری از آذران
کانون علی ابن ابیطالب
ادب و هنر
شرکت تعاونی
سایر موضوعات
دینی و مذهبی
پایگاه امام رضا(ع)آذران
مناسبت ها
پیام شهداءـ راه شهداء
کانون فرهنگی،سیدالساجدین(ع)
آرشیو موقت
بهداشت جسم ـروان
خبرهای کاشان و حومه
اشتراک