به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت
که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت
غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها
جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها
زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت
زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت
میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد
تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت
که از خونتان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین
کجایند اسطوره های یقین
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------