آیت الله احمدی در آذران چه می کرد؟
آیت الله احمدی آستین ها را بالا زدو لباس کارگری پوشید. استمبلی گچ را روی شانه اش گذاشت و شروع به کار کرد. مردم روستا هم که این صحنه را دیدند تحت تاثیر قرار گرفتند و دست به کار شدند.
آیت
الله احمدی امام جمعه فقید خمینی شهر را می توان در زمره مبارزان بزرگی نامید که نوای خطابه های آتشینش علیه رژیم پهلوی هنوز در مسجد حکیم اصفهان طنین انداز است.
وی در کنار فعالیتهایش، برای تبلیغ راهی روستای آزران می شد. متن ذیل گوشه ای از روایت دلدادگی اهالی روستا به اوست.
محرم ها و ماه رمضان می آمدند
محرم ها و ماه رمضان می آمد و گاهی تابستان ها هم سری می زد. با ماشین های عبوری تا سر پمپ بنزین می آمد و از آنجا تا روستا (بیش از 15 کیلومتر) را با الاغ طی می کرد. زمستان ها یخ و یخبندان بود. گاه برف تا یک متر می بارید و حاج آقا در این شرایط سخت باز ما مردم آزران را فراموش نمی کرد و به ما سر می زد و 50 سال به همین شیوه به آزران رفت و آمد می کرد.
این حسینیه خشتی بود
اولین اقدامی که آقای احمدی شروع کرد، ساختن حمام بود، بعد حسینیه و سپس مسجد. هر سه این بنا در اطراف یک میدان است. خود آن میدان پنج خانه بوده که آیت ا... احمدی به کمک اهالی خرید و آزادسازی کرد و به شکل میدان فعلی در آورد. برای این پنج خانواده هم خانه خرید. برای ساخت حسینیه، از دلیجان بنّا آورد. تیرهای آهنی را هم از روستای توکل دلیجان خرید و سوار تریلر کرد. نزدیک روستا به رودخانه که رسید ماشین گیر کرد. همانجا حاج آقا احمدی و راننده دو نفری همه این تیرآهن ها را پایین گذاشتند تا ماشین رد بشود و بعد دوباره سوار کردند. یادم می آید شانه های آقا زخم برداشته بود...
خیلی زحمت کشید، خودش هم بنّایی می کرد. آستین ها را بالا می زد و لباس کارگری می پوشید. استمبلی گچ را روی شانه اش می گذاشت و شروع به کار می کرد. مردم روستا هم که صحنه را می دیدند همه تحت تاثیر قرار می گرفتند و کمک می کردند.
حیا می کردیم
اهالی خیلی حرمتش را داشتند، از ایشان حیا می کردند. اگر موارد جزیی هم پیش می آمد خدمت ایشان می رفتند و ایشان با قاطعیت حلش می کرد. دعوای بین زن و شوهر و شریک ها را حل می کرد. حرفش خیلی نفوذ داشت. حاج آقا همه مردم را متحد کرد و همه یکدست شدند. هنوز هم به برکت ایشان این اتحاد ادامه دارد.
وقتی مردم برای شام یا نهار دعوتش می کردند می رفت. تقریبا به خانه همه اهالی رفته بود، هیچ فرقی بین فقیر و پولدار نمی گذاشت و به همه به یک چشم نگاه می کرد. گاهی بر سر نهار یا شام حاج آقا دعوا می شد، هر کس می خواست می توانست ایشان را به خانه خودش ببرد...
:فرصت آنلاین