ادب و هنر - روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)

دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]



	روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)

یک شعر با زبان محلی
نویسنده: آذران پنج شنبه 86 بهمن 18 ساعت 11:47 صبح
سلام به همه دوستان و همراهان ،یه نویسنده جدید دیگه هم به جمع نویسندگان وبلاگ اضافه شد منتظر مطالب بیشتر از ایشون هستیم این شعر هم از ایشونه عرض سلام وادب دهه فجر بر همه فجرآفرینان وادامه دهندگان راه ایشان مبارکباد خدمت همه دوستان زحمت کش وبلاگ عرض خسته نباشیدو آرزوی توفیق دارم مطالبی هرچند ناقص را تقدیم میکنم واز پیشکسوت شعروادبیات آقای جوادی پوزش می طلبم گور یا تنگیه (1) «حق الناس» دوزوکلک ولش که گور یا تنگیه دزد ودرو ولش که گور یا تنگیه ورم دخ اشتیده کم درو بوا غیبت مردم نکه گور یاتنگیه رو کک مردم نشه مسخرهنکه هرکین یه عیبی داره گور یا تنگیه حق الناس د حذرکه خدا نبخشه حلالیت بطلب گور یا تنگیه کشاورزی یا چپون کارمند،کارگر هر کینی تو زونبه خ گور یا تنگیه رزق حلال برآره زنووچد را تا خیر وبرکت باره گور یا تنگیه خیال نکه آدمی کارت نپائه خدا خ اینه بابا گور یا تنگیه کلا سرآدم ننه سر خود انی جهنم ود یائیه گور یا تنگیه اویّاریدتموم ببو واروند پکه استل مردم نکش گوریا تنگیه کمک مرد م اشی ویر خداد بو کم کار ننی یه بار گور یا تنگیه جنس خ اتاری دکون دوبله نروشی یه رو په دیدا حساب گور یا تنگیه صحب رز خ نهه گله روش نکه رسم چپونی ننه ؟ گور یا تنگیه برف بون مردم نریج کار ودیّه انصافت پس کشده گور یا تنگیه زنگ کیه گل پوره نزن و برشه نن کار آدم نهه گور یا تنگیه سر فلکد آنچین ویکارو الّاف هر کین اته بشپائی گور یا تنگیه یاد چیموند د خ هر آتاشغالی ارزش دید نداره گور یا تنگیه رعایت کرمه حجاب خون نبو دل حضرت زهرا یه بار گور یا تنگیه مردونه تصمیم بگی گنا نکرمه خدا و آقا راضی گوریا تنگیه « دهاتی »
دل نوشته ها ()

آرزوهای ویکتور هوگوی برای همه آذرانی های دوست داشتنی.
نویسنده: آذران یکشنبه 86 آبان 13 ساعت 12:33 عصر
برایتان آرزو می‌کنم...‌ اول از همه برایتان آرزو می‌کنم که عاشق شوید، و اگر هستید، کسی هم به شماعشق بورزد. و اگر این گونه نیست، تنهایی‌اتان کوتاه باشد. و پس از تنهایی، نفرت از کسی نیابید. آرزومندم که این گونه پیش نیاید... اما اگر پیش آمد، بدانید چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنید.‌ برایتان همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشید، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست و برخی دوستدار. که دست کم یکی در میانشان بی‌تردید مورد اعتمادتان باشد. و چون زندگی بدین گونه است، برایتان آرزومندم که دشمن نیز داشته باشید؛ نه کم و نه زیاد... درست به اندازه، تا گاهی باورهایتان را مورد پرسش قرار دهند. که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد، تا که زیاده به خود غره نشوید.‌ و نیز آرزومندم مفید فایده باشید، نه خیلی غیرضروری. تا در لحظات سخت، وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،‌ همین مفید بودن کافی باشد تاشمارا سرپا نگاه دارد.‌ همچنین برایتان آرزومندم صبور باشید، نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند، چون این کار ساده‌ای است؛ بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر می‌کنند. و با کاربرد درست صبوریتان برای دیگران نمونه شوید. و امیدوارم اگر جوان هستید، خیلی به تعجیل، رسیده نشوید. و اگر رسیده‌اید، به جوان‌نمایی اصرار نورزید. و اگر پیرید، تسلیم ناامیدی نشوید؛ چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد.‌ امیدوارم سگی را نوازش کنید، به پرنده‌ای دانه بدهید و به آواز یک سهره گوش کند، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌دهد... چرا که به این طریق احساس زیبایی خواهید یافت، به رایگان. امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بنشانید، هرچند خرد بوده باشد... و با روییدنش همراه شوید، تا دریابید چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.‌ به علاوه امیدوارم پول داشته باشید، زیرا در عمل به آن نیازمندید. و سالی یکبار پولتان را جلوی رویتان بگذارید و بگویید: <این مال من است>، فقط برای اینکه روشن کنید کدامتان ارباب دیگری است!‌ و در پایان اگر مرد هستید آرزومندم زن خوبی داشته باشید. و اگر زنید، شوهر خوبی داشته باشید،‌ که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان، باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید...‌ اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد، دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم..........‌
دل نوشته ها ()