سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محبوب ترینِ خلق، راستگوترینشان است . [امام علی علیه السلام]

روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: آذران یکشنبه 92 شهریور 10   ساعت 11:11 عصر

   خانه های قدیمی را دوست دارم

 چای همیشه دم است ،روی سماور ،توی قوری

شب نشینی ها به راه است...

بوی نان تازه،بوی هیزم ، تنور آتشی....

دل نوشته ها ()

نویسنده: KHABAR CHIN یکشنبه 91 شهریور 26   ساعت 7:17 عصر

اینجا در دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفته اند..دیگر گوسفند نمیدرند..به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند.........                                                                                                                                                                                                                  حسین پناهی


دل نوشته ها ()

نویسنده: مرتضی مطهری -ر پنج شنبه 90 خرداد 5   ساعت 6:17 عصر

خرداد از راه رسید وفصل گلاب شد دوباره            زنده شد داغ دل کشاورزای بیچاره

دوباره صنف گلاب وصد هزارتا جو سازی               تو سر گل زدن و دلالی ودلال بازی

دوباره یکی میخواد گلهامونا مفت بخره                بچپونه تو گونی به شهر قمصر ببره

یه نفر به من بگه چرا پرتیم ز مرحله؟                  ای خدا تا کی باشیم دنبال حل مساله؟

چرا هیچ کس واسه حل مشکلات نمی کوشه؟    گل آزرون چرا تو دیگ قمصر می جوشه؟

گل تموم میشه ولی حق با جناب دلاله              نرخ گل معلوم نمیشه این کلاه هرساله

اونی که باید بگه قیمت گل چنده کیه؟               چرا دلالها شدند رئیس اتحادیه؟

چه کسی میخواد رو شیشه کار الماس بکنه؟      کی میخواد چک گل پارسالما پاس بکنه؟

من میگم به مسئولین این سناریو کافیه              تو سر گل زدن دلالا بی انصافیه

حق مردما بدید نه زولبیا وبامیه                        مردما خام نکنید با جشن اختتامیه


دل نوشته ها ()

نویسنده: مرتضی مطهری -ر یکشنبه 90 خرداد 1   ساعت 9:12 عصر

مادر ای افسونگر رویای سبز سادگی        مادر ای تکواژه پنهان هر دلدادگی

مادر ای تفسیر بودن در نهاد وباورم           ای که در شبهای بیماری تو بودی یاورم

مادر ای تنها چراغ راهیان سرنوشت          ای که در زیر قدوم تو خدا جنت نوشت

مادر ای حسن وجودت سایه عین الوجود     مستحقی تا به تو هر دم کنم روی سجود

مادر ای زنجیره زیبای ادغام سرور             ای چراغ رهنمایم سوی رحمان الغفور

مادر ای سلطان قلبم مایه دلبستگی         گفته هایت قامتم را تکیه گاه خستگی

مادر ای تنها چراغ هر تکاپو بر هدف          ای وجود نازنینت در غلطان در صدف

مادر ای حسن شعور دریای رحمت هرزمان    آخر ای هستی که نیست قادر به توصیفت زبان

هر چه دارم از تو دارم این وجود از آن توست    هر چه بودم یا که هستم میوه دستان توست

مادرم جانم نمی ارزد به تار موی تو             آرزویم هر زمان اینست که بینم روی تو


دل نوشته ها ()

نویسنده: مرتضی مطهری -ر یکشنبه 90 خرداد 1   ساعت 7:59 عصر

مادر ای افسونگر رویای سبز سادگی          مادر ای تکواژه پنهان هر دلدادگی

مادر ای تفسیر بودن در نهاد وباورم             ای که در شبهای بیماری تو بودی یاورم

مادر ای تنها چراغ راهیان سرنوشت            ای که در زیر قدوم تو خدا جنت نوشت

مادر ای حسن وجودت سایه عین الوجود     مستحقی تا به تو هردم کنم روی سجود

مادر ای زنجیره زیبای ادغام سرور                ای چراغ رهنمایم سوی رحمان الغفور

مادر ای سلطان قلبم مایه دلبستگی           گفته هایت قامتم را تکیه گاه خستگی

مادر ای تنها چراغ هر تکاپو بر هدف            ای وجود نازنینت در غلطان در صدف

مادر ای حسن شعور دریای رحمت هر زمان      آخر ای هستی که نیست قادر به توصیفت زبان

هرچه دارم از تو دارم این وجوداز آن توست       هر چه بودم یا که هستم میوه دستان توست

مادرم جانم نمی ارزد به تار موی تو             آرزویم هر دم اینست تا ببینم روی تو


دل نوشته ها ()

نویسنده: آذران جمعه 89 فروردین 27   ساعت 12:21 صبح

جابر تواضعی نویسنده وروزنامه نگاری که از قضا همکلاسی دوره دبیرستان من هم بوده در سفری به اتفاق آقای جوادی به روستا  سفرنامه زیر را در وبلاگش نوشته است .
 

سفر بی‌گمان یعنی همین؛ که بدون هیچ برنامه‌ریزی، بدون هیچ آمادگی و درست بعد از یک سفر بلند باشد؛ که مجید رفیعی زنگ بزند و بگوید برویم آذران و من بعد یک مکث کوتاه بگویم آره و فقط دوربین را بردارم و یاعلی. یک عمر است سفرهای این‌جوری جزء آرزوهام است. این‌که یکهو راه بیفتی و بروی یکی از روستاهای همین کاشان خودمان، هم به قصد سیاحت و تفریح و هم به نوعی– اگر بشود اسمش را گذاشت- مردم‌شناسی.

چه هم‌سفرهای بی‌گمانی! گمانم آخرین‌بار که حیدر عنایتی را دیدم بهار 84 بود که کتاب «سر زدن به خانه پدری» را برایش بردم. بعدش فقط یکی دو تلفن و کل‌کل‌های وبلاگی. مجید رفیعی را هم اولین‌بار است که می‌بینم. برای «بهشت پنهان» خیلی مشتاق است. سید‌محمد علوی هم همین‌طور. آخرین کسی که به جمعمان می پیوندد، راه‌نما و به قولی میزبانمان است. مصطفی جوادی با دیدنم کلی می خندد و لابد اولین فکری که به ذهنش می رسد این است که باید یک ملاقه آب آب‌گوشتش را زیاد کند.

توی راه مصطفی درباره آذران کلی برایمان حرف می‌زند. تاکید می‌کند که درستش «آذران» است و نه «آزران» که همه جا می‌نویسند. کلی هم دلیل و برهان می‌آورد که به نظرم خیلی لازم نیست. وقتی آتش هست و پیشینه دینی- آیینی ایرانی‌ها و مخصوصا روستاهای اطراف کاشان، «آذران» خیلی عاقلانه‌تر و منطقی‌تر به نظر می‌آید تا «آزران». عنایتی می‌پرسد و مصطفی جواب می‌دهد. من توی فاز سکوتم و نمی دانم چرا. بیش تر دوست دارم ببینم و عکس بگیرم و به سوال های هزارماشاا... موشکافانه جناب عنایتی و جواب‌ها گوش بدهم که در نوع خودش حسابی جامع و مانع است. ولی همین باعث می‌شود حیدر چندین بار خیال کند که من معذب و ناراحتم.

توی آبادی گشتی می‌زنیم. تصویر کلی روستا برای من که درکش نکرده ام، چیز مشخصی نیست که بشود دقیق توضیحش داد. ولی نمی‌شود منکر شد که داستان‌ها و فیلم‌هایی که خوانده‌ایم و دیده‌ایم و در این فضا می‌گذرند، نقش خیلی زیادی در این تصویر ذهنی دارند. غیر از فیلم‌ها و سریال‌های مختلف، به طور مشخص می‌توانم اشاره کنم به دوجلدی که از «کلیدر» دولت‌آبادی خوانده‌ام و «عزاداران بیل» ساعدی و «گاو» مهرجویی که اقتباسی است از همین کتاب. این را گفتم که بگویم فضای کلی آذران کم و بیش با همین تصویر ذهنی منطبق است.

با بچه‌ها در کوچه‌های آبادی قدم می‌زنیم. بعد بی‌هوا می‌رویم توی یکی از خانه ها که البته لابد مصطفی باهاشان آشناست. بچه‌ها با پیرمرد و پیرزن صاحب‌خانه می‌نشینند دور کرسی و آن‌ها 80 سال زندگی‌شان را اختلاط می‌کنند. ولی من مجبورم بین عکس گرفتن و ولوشدن زیر کرسی یکی را انتخاب کنم. عکس گرفتنم پیرزن را کلافه می‌کند. به زبان آذرانی به پسرش می‌گوید: «این چه‌قدر عکس می‌گیرد؟ بگو یکی بس است.» بعد نوه‌شان برایمان نان و ماست می‌آورد. فکر نمی‌کنم تا حالا این‌قدر با ولع نان و ماست خورده باشم. از نان خانگی مگر می‌شود به همین سادگی‌ها گذشت؟

بیش‌ترین جایی که خاطره «گاو» را زنده می‌کند، میدان آبادی است. پیرمردهای روستا گوشه میدان کنار دیوار نشسته‌اند و حمام آفتاب گرفته‌اند. یکی‌شان که جوان‌تر است و آتش به آتش سیگار روشن می‌کند، در جواب سلاممان می‌گوید «مرگ» و می‌خندد. این عزت‌ا... رمضانی‌فر قصه است. هر آن منتظرم یک پنجره باز بشود و یکی داد بزند: «مشد‌ اسلام، خبریه؟!». خوبیش این است که می‌خندد. به مصطفی هم خیلی ابراز محبت می‌کند. بغلش می‌کند و می‌چلاندش. هنرمند و شاعر مردمی یعنی همین.

توی این مایه‌ها یکی دیگر هم هست. او هم با پوتین‌هایش با عجله راه می‌رود و به یکی از اهالی ده که سربازی نرفته فحش‌کش می‌کند. ولی لبخندش گوشه لبش هست. یک دستش دست‌کش دارد و یک دستش نه. می‌گویند هروقت عصبی می شود، به این‌یکی دستش شیشه یا چاقو می‌کشد. ولی هیچی‌اش نمی‌شود، کار خدا زخم‌هاش زود خوب می‌شود.

برای ناهار می‌رویم خانه مصطفی. مادرش با زن همسایه نان می‌پزد و چه نانی هم! کار پرزحمتی است. تا کمر توی تنور داغ دولا می‌شود. ولی می‌نویسم نان، تو بخوان بیسکویت. برای همین است که کال‌جوش ناهار را تا سرحد مرگ می‌خورم. گرچه به اتفاق آرا محکوم می‌شوم که بلد نیستم آب‌گوشت خوردن را بلد نیستم.

بعد ناهار پلک‌هام عجیب سنگین می‌شود. اما حالا وقت خواب نیست. راه می‌افتیم برای برگشت. قبلش هم سری می‌زنیم به سد آذران. این‌جاها برف آمده و روی سد هم یخ بسته. برف کنار سد، شیره کم دارد. ولی همین‌جوری مزه‌مزه‌اش می کنیم. بعد دوباره می‌زنیم به جاده. معمولا هیچ‌کس دوست ندارد ماشینش را بدهد دست یکی دیگر. ولی وقتی آقای عنایتی امر می‌کند من رانندگی کنم، سید محمد علوی با روی باز قبول می‌کند.

سوغات سفرم بقچه نان خانگی تازه‌ای است که مصطفی بهمان می‌دهد و می دانم به درد شما نمی‌خورد


دل نوشته ها ()

نویسنده: دهاتی پنج شنبه 89 فروردین 19   ساعت 6:11 عصر

چند دوبیتی به زبان محلی آزرانی تقدیم به همولایتی های عزیزم:

کیه مون بعد مردن جیر خاکه                   بدن بعد یه هقته چاک چاکه

تا چیمد تاق نی ودر بندی دنیا                  تمومه ،موندگاره نن خ پاکه

معنای دوبیتی:1- مسکن ومأوای ما بعد از مردن،زیر خاک است(همان قبرتنگ وتاریک است) وبدن بعد از یک هفته (مدت کوتاهی) از حالت طبیعی خود خارج وگویا چاک چاک شده است.

2-آری ای عزیز تا چشمت را باز کنی وببندی (بسیار زود) دنیا تمام میشود وکسی ماندگار خواهد بود که در این دنیا پاک زندگی کرده باشدواز خود نام نیکی به جای گذاشته باشد.

******

  شوا خ دلم تنگ ابو بیدرا ،الکی      دل شیشه ،فراق سنگ ابو بیش را، الکی                     

ورد روگل وفکر شوون منی تو         کامپیتر دل هنگ ابو بیدرا ، الکی

معنای دوبیتی:1-عاشق  به معشوق می گفت که :دلم برای تو تنگ می شود .دل من از فراق تو مثل شیشه است وفراق تو همچون سنگ دل ظریف و حساس مرا می شکند؛اما دروغ می گفت.

2-می گفت:ای معشوق ،تو ذکر هر روزم وفکر شبهای من شده ای،دلم چون رایانه است کگه از بس به یاد تو ست گویا هنگ کرده وسیستم آن به هم ریخته؛اما دروغ میگفت.

*******

(براستی کدام عاشقی است که در عشق حود صادق باشد)

****

کدام معشوق از خدای مهربان والاتر که معشوق پاک ترین وبرترین انسانهاست.اگر بخواهیم کسانی از جنس خودمان را که در عشق خود صادق بودند،نام ببریم ؛بی شک شهدا خواهند بود.همان ستارگانی که می توان در این شبهای ظلمانی غیبت ،راه حق

را به واسطه نورشان پیدا کرد؛ 

*******

                        

اگردیر آمدم مجروح بودم ...

 

 

 


دل نوشته ها ()

نویسنده: آذران یکشنبه 88 بهمن 4   ساعت 7:42 عصر

 شعری زیبا در وصف این روزهای بی باران وبرف

http://www.giscan.blogfa.com/


دل نوشته ها ()

نویسنده: دهاتی یکشنبه 87 دی 29   ساعت 5:22 عصر

 

 

تقدیم به لاله های سفر کرده آزرانی:دوست عزیزم حسنعلی معصومی،محمدرضا خیر اندیش،مصطفی مطهری،روح الله خیر اندیش،علی شاکری،فرزند برومند اسماعیل خیر اندیش،امیر توسلی،و منور خیام الحسینی وخادم ارباب بی کفن محمد رضا مطهری و....روحشان شاد باد و امید است که خداوند ایشان را به حق جوان پرپر ابی عبد الله بیامرزد انشاء الله.


         جوون

ای شاخه شمشاد گل رعنا جوون               امید ننه رود بابا جوون

بشتی و آتشد تو خرمنم خست             وقتی نهی تو اف به دنیا جوون

ندوا خ من چه جوری طاقت بارون          بشتی چرا آخه وی صدا جوون

نبدونه جون دادند بینونه             بوا ننه اوشون آدادی جوون

گل چن روجگار چرا تش بچد            نشدی مگه نن قد والا جوون

دست امد خسته ببدی مگه             ور امده بشتی ور خدا جوون

مثل یه کفتر خ قفسده بره              پرد بزد و بشتیبالا جوون

گردم وکردی به نن امید بابا               پیری من را تو بی بی عصا جوون

یه عمر پرستارد بدونه ننه                     ایزنی مزدمد تو آدا جوون

داغ جوون سنگینه ننگل را           هم بابا هم دوست ،دده، دادا جوون


 


دل نوشته ها ()

نویسنده: آذران چهارشنبه 87 آذر 20   ساعت 12:51 صبح

این هم یه مطلب جالب از یک خوننده با ذوق وبلاگ در زمینه اشعار طنز هستش که به نظر میرسه دل پری هم داره!!!!!!
ما با خواسته ایشون و بنا به رویه وبلاگ در استفاده از مطالب متنوع از علاقه مندان به همکاری با وبلاگ این طنز گونه را در صفحه اصلی قرار دادیم.
شما هم نظر خودتون را در این رابطه در اختیار این دوست عزیزمون قرار بدید.
الهی به مردان در خانه ات ... ... ... ... ... ... ... به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنان که با امر روحی فداک ... ... ... ... ... ... نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند ... ... ... ... ... ... شب و روز با امر زن می زیند
به آنان که مرعوب مادر زنند ... ... ... ... ... ... .. ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن شیر مردان با پیش بند ... ... ... ... ... ... ... که در ظرف شستن به تاب و تبند
به آنان که در بچه داری تکند ... ... ... ... ... ... ... یلان عوض کردن پوشکند
به آنان که بی امر و اذن عیال ... ... ... ... ... ... ... نیاید در از جیبشان یک ریال
به آنان که با ذوق و شوق تمام ... ... ... ... ... ... به مادر زن خود بگویند: مام
به آنان که دارند با افتخار ... ... ... ... ... ... ... ... نشان ایزو نه، زی ذی نه هزار
به آنان که دامن رفو می کنند ... ... ... ... ... ... ... ز بعد رفویش اتو می کنند
به آنان که در گیر سوزن نخند ... ... ... ... ... ... ... گرفتار پخت و پز مطبخند
به آن قرمه سبزی پزان قدر ... ... ... ... ... ... ... به آن مادران به ظاهر پدر
الهی به آه دل زن ذلیل ... ... ... ... ... ... ... ... به آن اشک چشمان .....
به تن های مردان که از لنگه کفش ... ... ... ... ... چو جیغ عیالاتشان شد بنفش
که ما را بر این عهد کن استوار ... ... ... ... ... ... ... از این زن ذلیلی مکن برکنار
به زی ذی جماعت نما لطف خاص ... ... ... ... ... ... نفرما از این یوغ ما را خلاص

دل نوشته ها ()

   1   2   3      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سمفونی ایثار
کل و کلون
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
332557 :مجموع بازدیدها
18 :بازدید امروز
37 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)
مدیر وبلاگ : آذران[399]
نویسندگان وبلاگ :
دهاتی (@)[59]

m.saadat (@)[22]

کانون فرهنگی علی ابن ابیطالب(ع) (@)[258]

مهدی توانگری (@)[56]

azeron (@)[60]

rivand (@)[24]

کانون فرهنگی،هنری سیدالساجدین(ع) (@)[0]

شورای اسلامی (@)[12]

مرتضی مطهری -ر[4]
KHABAR CHIN[6]
A_abad (@)[31]

امیر معصومی[4]

لوگوی خودم
روستای آذران (نگینی درکوههای کرکس)
لینک دوستان
روستای ازوار (سده)
شهدای آذران
امام زاده احمد (ع) روستای آرنجن
روستای آرنجن
آذران وطن من
صفحات اختصاصی
فهرست موضوعی نوشته ها
ادبی و اجتماعی[82] . اخبار و حوادث[29] . تصاویر[27] . خبری از آذرون[22] . تسلیت[5] . وبلاگ ونویسندگان[3] . انتخابات[3] . کانون فرهنگی[2] . مسابقه . مقالات . وبلاگ و نویسندگان . از مطالب خواننده ها . زبا شیرین آزرانی . شعر . فرا رسیدن ایام سوگواری .
نوشته های قبلی را اینجا ببینید_بایگانی
شورا
اخبار آذران
ورزشی
مربوط به وبلاگ
تصاویری از آذران
کانون علی ابن ابیطالب
ادب و هنر
شرکت تعاونی
سایر موضوعات
دینی و مذهبی
پایگاه امام رضا(ع)آذران
مناسبت ها
پیام شهداءـ راه شهداء
کانون فرهنگی،سیدالساجدین(ع)
آرشیو موقت
بهداشت جسم ـروان
خبرهای کاشان و حومه
اشتراک