یادمان رفت....
سر مشق های آب بابا یادمان رفت.
رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفت .
گل کردن لبخندهای همکلاسی
با یک نگاه ساده حتی یادمان رفت .
ترس از معلم، پای تخته حل تمرین ،
آن لحظه های بی کلک را یادمان رفت .
خط خوردن تکلیف شب در اول روز،
((ای وای ننوشتیم! آقا)) یادمان رفت
آن روزها را آنقدر شوخی گرفتیم
جدیت تصمیم کبری، یادمان رفت
شعر خدای مهربان را خفظ کردیم!
ولی افسوس خدا را یادمان رفت ؟
در گوشمان خواندند رسم آدمیت
آن حرف ها را چه زود اما یادمان رفت
" فردا چه کاره می شوی" موضوع انشاء
ساده نوشتیم آن قدر تا یادمان رفت
دیروز، تکلیف آب بابا بود و خط خوردن.
تکلیف فردا،ساده... نان و بابا یادمان رفت .
دانش آموزان کلاس دوم ابتدایی دبستان شهید معصومی آذران سال تحصیلی 71ـ72اسامی نفرات به ترتیب از راست به چپ
ایستاده:احمد مطهری،محمد حسین معصومی،محسن معصومی،رمضانعلی خیراندیش،حسنعلی خیرپرست،داوود معصومی،محمد زیباییان،مرتضی حسنی،اصغر معصومی،اکبر حسنی،ابولفضل میرزابیگی،اصغر معصومی.
نشسته وسط:محمدعلی خیراندیش،محمد رضا معصومی،داوود کریم پرست،مرحوم صادق میرزابیگی،جواد حسنی،محسن میرزابیگی،مصطفی باقدرت،مرتضی مطهری،مصطفی موسوی،محسن سلیمانی،اکبر دنیادیده.
نشسته پایین:علیرضا خیراندیش،اصغر میرزابیگی،مهدی جوادی،محسن خیراندیش،جواد بیابانی،مهدی هنردار،ابولفضل کریم پرست،محسن معصومی،محسن خیراندیش،جواد چوپانی معلم: آقای هاشمی